داستان درباره فردی با پای چلاق هست که در سازمان اژدهای بهشتی باربری میکند، روزی کاروان آنها مورد حمله سارقان قراره گفته و کشته میشود، ولی او ۳۰ سال به عقب باز میگردد و به عنوان ارباب جوان چهارم بی عرضه و بد نام اژدهای بهشتی تناسخ پیدا میکند حالا که او فرصتی دوباره و بدون معلولیت جسمانی دارند سعی میکند دنبال رویای دیرینهش برود....