نقد و بررسی مانها
توضیحات داستان
داستانی ملایم، بدون تنش و گلیشه ای از مزیت های این مانهوا جذابه. داستان ازونجایی شروع میشه که یک پسر جلوی در خونه اش یک دختری مرموز رو پیدا میکنه که در دستش شمشیر داره، پسر قصه ما دختر رو به خونه دعوت میکنه و میفهمه این دختر از چند هزار سال قبل در زمان هایی که شمشیر حرف اول رو میزد به دوره مدرن امروزی تناسخ پیدا کرده. داستان بسیار ساده شروع میشه و حول محور زندگی روزمره این دختر تناسخ یافته میچرخه. من خودم به شخصه بعد از خوندین چندین مانهوا با داستانی حماسی، از خوندن این داستان ساده و جذاب به شدت لذت بردم.
توضیحات طراحی
از نظر طراحی باید بگم که ساده ولی در عین حال جذاب و کیوته. شخصیت ها ساده ولی با رنگ و ابعاد جذاب ساخته که حس امروزی رو میتونی از داخلش حس کنی و چون صحنه های اکشن خاصی در داستان نمیبینید نمیشه از نظر طراحی با مانهواهای مبارزاتی مثل سولو لولینگ مقایسه اش کرد ولی اگر ژانر داستان رو با طراحی مقایسه کنیم میفهمیم قابل قبوله. شخصیت دختر تناسخ یافته داستان هم به شدت کیوت و جذاب طراحی شده و من به شخصه ازین موضوع خوشحالم. حال میرسیم به مهمترین بخش از طراحی یعنی بهش های فان و خنده دار. هرچی از خنده دار بودن برخی سکانس ها حرف بزنم کم گفتم. زمان هایی که شخصیت ها یکی از احساساتشون رو بصور غریزه ای و بولد شده به نمایش میذارن و طراح اون رو بصورت کاریکاتوری به نمایش در اورده که وقتی غرق شخصیت و داستان و مسائل بینشون بشید به شدت براتون جذاب و خنده دار خواهد بود.
توضیحات کاراکتر
داستان کرکتر های زیادی نداره و بنظر من این یک مزیته چراکه سازنده دیده بودجه کلان و داستان بزرگی نداره پس چرا بیاد با شخصیت های فرعی دو روزه کیفیت کار رو بیاره پایین. این موضوع به شدت در مانها های چینی دیده میشن که واقعا آزار دهنده است ولی در این داستان اصلا اینطور نیست و دیگه نگران نیستید که "این کارکتر رو باید درخاطرم بسپارم یا اینکه این کی بود یادم نیست" باشید بلکه خیلی راحت میتونید ازین موضوع بگذرید و خودتون رو غرق داستان کنید و لذت ببرید. فرای این موضوع شخصیت پسر داستان ما با دیالوگ های نکته دار میتونه در آینده حین ایجاد روابط به کارمون بیاد.
توضیحات جذابیت
هرچی هر جذابیت داستان بگم کم گفتم چراکه مهمترین اصل جذابیت، غرق شدن خواننده در داستانه. داستان خیلی گیرا و ساده بیان شده و با گذر زمان و تغییر شخصیت کارکتر های داستان میشه خودمون هم گذر زمان رو حس کنیم و این حس لذت بخشی حداقل برای من داره. از جذابیت های داستان بخش های رومنس داستانه که برای اسپویل نشدن چیزی ازش نمیگم ولی زیرسیبیلی میگم که حتما ازش لذت میبرید ^=^
خلاصه ماجرا اینکه داستان جذاب بود کارکتر ها هم همینطور، روند داستان با اینکه ممکنه برای برخی ها تکراری بشه ولی برای من جذاب تر میشد و همیشه خدا تو فکرم بود تکلیف این دوتا آخر چی میشه و همین منو مشتاق میکرد که کار رو با سرعت بیشتر ادامه بدم، به طوری که انگار من دارم جای شخصیت اصلی زندگی میکنم.
این نقد براتون مفید بود ؟
