یه روز یهویی برجی تو شهر ظاهر میشه. مردم تصمیم میگیرن اسم این برج رو سیاه چال بذارن، هر چند همونطور که پر از زمین های ناهموار و هیولاهای خطرناکه، سرزمین فرصت هایی هم بود که تو اون، گنج های بی شماری در انتظاره. وقتی سجون، مردی جوان با زندگی معمولی، به طور اتفاقی به سیاه چاله دعوت میشه، از احتمال اینکه پولدار بشه هیجان زده میشه، ولی اون تو منطقهی مخفی از برج گیر میوفته. همهی چیزی که اون داره چند ت...