آخرین آپدیت ها

"هی اشتباه نکن. من هیچ‌وقت به تو به چشم برادر کوچیک‌ترم نگاه نکردم. تو حتی جایگاه درستت رو نمی‌شناسی." این خنجری بود که بیشتر از همه چیز بهش آسیب زد. هان میونگ وو، یه پسر باهوش از یه خونواده‌ی پولداره. ولی خدا به اون همه چیز نداده. اون یه مشکل قلبی ژنتیکی داره و تمام تلاشش رو میکنه تا اطرافیانش بهش احترام بذارن. ولی پدرش، که رئیسه و اعضای خونوادش هیچ‌وقت اونو جدی نگرفتن. در همون موقع بود که یه اتف...

یی شوی هان و خواهرش یی چوچو که از آخرالزمان برگشته بودن به سن ۱۸سالگی ،بطور تصادفی در اتاق وحشت توسط مردانی مرموز گیر افتاده بوند که اعضای سازمان فرا طبیعی به اسم اتحادیه ائتلاف ستاره آنها را نجات میدهند،یی شوی هان بیدار میشه و میفهمه که انرژی روحی اون توسط آیتمی که توسط آن افراد مرموز حمل میشد فعال شده درحالی که خواهره کوچک او یی چوچو باید از این آیتم ها استفاده میکرد تا زندگی خود را حفظ کند به ه...

وقتی 15 ساله بودم ، دست راستمو در میدان جنگ از دست دادم. وقتی 24 ساله بودم ، مهارتهایی را که برای بقا لازم بود ، یاد گرفتم. اما همیشه به من یک چیز می گفتند: "فقط بس کن." " اگر شما معلول نبودید ، می توانستید هر چیزی را که می خواهید یاد بگیرید ، بدون اینکه چیزی شما را عقب نگه دارد." "فقط مثل بقیه زندگی کن" وقتی 39 ساله بودم ، دست چپم رو هم از دست دادم و وقتی مصنوع رو خوردم ، هیچ چیزی ازش نمیدونس...

اون تو بی قانونترین مناطق جیانگهو زندگی میکنه، اگر میخواین وارد جهنمی که ساخته نشین پس خوب چشمهاتون رو باز کنید.

گا-مین یون، یه دانش‌آموز 17 ساله، به مدرسه ای می‌ره که معروفه به مدرسه خلافکارها. درحالی که اون تو یه محیط پر از خشونت گیر کرده، که فقط قوی‌ترها دووم میارن، تلاش می‌کنه تا نمره‌های خوبی بگیره و وارد یه دانشگاه 4 ساله بشه. اما آیا اون می‌تونه نمره‌های خوبی کسب کنه تا به دانشگاه بره، یا اینکه وارد درگیری‌های بی‌پایان مدرسه می‌شه؟

گنج های طلا و نقره وجود داشت…؟ نبودند! یعنی تهاجم دشمن بود و یا نبود، با استفاده از فرصت فرار وزیران به سمت طلایی که هدفش بود رفت. در زمانی که قصد تسلیم شدن را داشت در حالی که احتمال مرگ وجود داشت، به طور غریزی جلوی ملکه دوید و به جای ملکه با تیری برخورد. "وفادار، تو آخرین امید منی!" فقط یک فرصت به آخرین وفادار داده می شود، شما باید به گذشته برگردید و امپراطوری نابود شده را بازسازی کنید!

انرژی معنوی ظاهر شده، جانوران وحشی روی زمین پرسه می زنن. چو مو که منتقل شده و استعداد جمع آوری رو بیدار کرده. جمع آوری استعدادی سطح بالا از زمان، میتونه زمان رو سریعتر یا کندتر کنه! جمع آوری خط خون ققنوس خورشید طلایی برتر میتونه بدن رو به خورشید تبدیل کنه و زمین رو بسوزونه! جمع آوری استعداد شمشیرزنی، می تونه مفهوم شمشیر رو درک کنه و همه چیز رو ببره!

چن ژی یه نابغه کندو و یه دانش آموز با استعداد که وقتی میخواست مخ دختری رو بزنه، رعد و برق بهش خورد و به دنیای بازی منتقل شد، حالا تنها کاری که می‌تونه انجام بده کشتن هیولاها و خدایان و بالا بردن سطحشه، آیا اون می‌تونه به دنیای خودش برگرده و به ادامه مخ‌زنیش بپردازه؟

یانگ یی‌یون شخصی فانی بود که با پیدا کردن گنجی با ارزش که به جا مانده از جاودانگانی قدرتمند بود در مسیر تهذیب قدم گذاشت. او متوجه شد که می‌تواند مهارت های قدرتمندی در زمینه های پزشکی و هنر های رزمی را به سرعت یاد بگیرد.

بعد از احیای انرژی معنوی، لین چیو، ضعیف ترین فرد بیدار شده، توسط سیستم 9527 انتخاب شد و بهش این توانایی رو میده که هر روز یک مهارت جدید را یاد بگیره!

جوونهای پر شور با علاقه و رویاهای فراوان! درفرقه شمشیر چینگشان از قاره چائوتیان، یک پرتوی شمشیر ظاهر شد! بعد از عروج استاد بزرگ، جینگیانگ، یه پسر جوون با ردایی سفید به نام جینگ جیو به خونه برمیگرده. با اینکه بخاطر چهره زیبا و تنبل بودنش شناخته میشه ولی یه روش تهذیب منحصر به فرد داره. بعد از این همه اتفاق راز عروج جینیانگ برای همه مثل یک معما میمونه. یعنی در قله های چینگشان چه چیزی پنهان شده؟

یه یون در دنیای هنرهای رزمی که پر شده از خدایان، شیاطین و ارواح پلید، سفر کرده و به سالار فرقه ی اژدهای الهی بدل شد. سال در انزوا، او با سلاحها و 100000 پس از گذراندن تکنیکهای سطح امپراطوری، خدایان و حتی فوق الهی از مقبرهی جسد حیلهگر بازگشت و شاگردان فرقه را متحیر کرد. به عقیدهی یه یون، شکستناپذیری یک نفر برای به زانو در آوردن جهان کافی نیست. اما یک گروه از مردم آنقدر قوی هستند که دنیا را به لرزه...

گو یون، یک نابغه با استعداد و جوان، با تنزل رتبه در فرقه ی کینگ شان بخاطرتضعیف انرژی الهی خود توسط مهر خدای باستانی مجبور به انجام کارهای عجیب و غریب در فرقه میشود. در همین حین پدر او نیز از مقام ریاست خاندان عزل شده و توسط خاندان دشمن زندانی میشود. در این زمان گو یون راز نهفته بدنش را کشف کرده و با خدای باستانی پیمان میبندد...

یانگ یو یک بازنده به تمام معناست.او پس از اخراج از محل کار و ازدست دادن والدینش، تنها به یک چیز فکر می کند:خودکشی، اما حتی تلاشش برای مرگ هم مطابق انتظار پیش نمی رود؛روح وی پس از مورد اصابت قرار گرفتن توسط یک صاعقه، وارد بدن یک شاهزاده یاغی می شود، حال او باید دست به هرکاری بزند تا بتواند حق سلطنت را در این دنیای تازه بدست آورد...

کاری دیگر از نویسنده Martial peak (قله هنرهای رزمی) ضعیف اینقدر فریاد میزنه تا صداش میگیره ولی کسی اهمیت نمیده. قدرتمند آهسته زمزمه میکنه ولی حرفهاش تو قلب مردم ریشه میکنه. یک درخت مهارت سوزان، هر برگش نشان روحانی متفاوتی رو حمل میکنه. فرقه ای که توش بود نابود شد، لو یه، که پس از اسارت به کارگر معدن تبدیل شده بود تونست یه تهذیبگر بشه. اون تونست خیلی زود سرزمین کیوشو رو به آشوب بکش...

توی دنیایی که توانایی شما برای مقابله شدن با سیاه چال ها بر اساس وضعیت شما تصمیم گیری میشه، به آکیسورا شوو کلاس "ارزیاب" داده شد. هیچوقت کلاسی دیده نشده بود که برای جنگیدن مناسب نباشه، پس هیچکس به مهارت اون اهمیت نمیداد. پس، اون زندگی تکراری و پیش پا افتاده ای داشت. یه روزی، بعد از اینکه ویدیویی رو منتشر کرد و اطلاعات هیولایی رو که توی سیاه چال ارزیابی کرده بود رو به اشتراک گذاشت، یه دفعه ای سطحش...

چرا همچی انقدر بد تموم شد ؟چرا اون همچین حرفایی میزد ؟یعنی این آخره کاره؟ولی هنوز یه راهی هست ...من باید همچیزو درست کنم ...هر طور که شده، و اینکار فقط با جادو ممکنه...

قدرت‌های لین، بینگ دوو، ژی، جی، ژن، لی، کیان و شینگ، مانترا هنرهای نه‌گانه رو تشکیل میدن که نه قدرت شکست ناپذیر مختلفو تو خودشون دارن. به محض نزدیک شدن به مرگ، یه ژووان از قدرت های مانترا هنرهای نه گانه برای احیای خودش استفاده کرد و قدرت مانترا رو از بین برد. برای احیای قدرت انتقامش، یه ژووان تو مسیر احیای مانترا هنرهای نه گانه قدم میزاره

ها سوچان، فرزندنامشروع خانواده ها، زندگی پرازناامیدی داشت. باوجوداینکه زندگی خود را وقف تمرین کرد، تنها چیزی که نصیبش شد خنده و دانتیان نابود شده بود. پس معجزه ای آمد: برای تبدیل شدن به ارباب کتابخانه هنرهای رزمی تبریک میگم. "دنیااسم منو بخاطر میسپره". بنابراین، داستان بزرگترین معلم وبزرگترین شمشیرزن آغاز میشود، کسی که مقدراست همه را فتح کند.

بعد از کلی بدبختی و مشکل بلاخره تونستم یه کارمند دولتی معمولی بشم، واسه همینم دنبال یه آخرهفته بودم که لش کنم و خوش بگذرونم، ولی اون شب...این بائک ری جین ئه؟همون کارکتر نقش اصلی رمان؟؟ وقتیکه به خودم اومدم، فهمیدم که وارد رمانی شدم که میخوندمش. یه کارمند دولت معمولی مثل من ارباب جوان خانواده ی اعظم جیگال شده؟ یه کارکتر فرعی حالا باید از دوران توفانی زندگیش بگذره... ارباب لوس و ننر خاندان جیگال ک...