جستجوی پیشرفته

پولای مربوط به کار و خرجای شخصیش جداست. بعد از یه مدت مشخص، به اندازه‌ای که از پولای کاریش باقی مونده، می‌تونه همون‌قدر پول شخصی بگیره. ولی نکته اینجاست: "پی چیان" وقتی بیشتر پول از دست بده، سود بیشتری می‌بره! اونم با خودش فکر کرد چقدر راحته! کلی استارت‌آپ شکست‌خورده هم بودن که نشون می‌داد این کار جواب می‌ده. واسه همین شرکت "تِنگدا" رو راه انداخت و با ضرر کردن، رسماً به آزادی مالی رسید!...

اثری از استودیو Redice که کارهایی همچون "Solo leveling" و "Return of disaster-class hero" رو منتشر کرده اند. یئون جئوک-ها بچه همسر دوم بود و بطرز وحشیانه ای توسط همسر اول پدرش و خواهر برادرهاش اذیت میشد، بعد از مرگ پدرش به خاطر مریضی تو یه انباری حبس شد... بعد از 10 سال یادگیری هنرهای رزمی فراطبیعی توی اون انبار، تونست فرار کنه. " من خانواده یئون رو با نفرت زیاد به خاطر میسپرم." ماجراجویی...

جیانگ هه، دختری از دوران تانگ، هزار سال سفر کرده و جلوی ژو چینگ ظاهر می‌شه. سرنوشت این عشق رو که از هزار سال پیش شروع شده، به هم وصل می‌کنه. همه چیزهایی که دختر بهشون عادت کرده، الان شده تاریخ. فامیل‌ها، دوستا و دشمن‌هاش هم ۱۲۰۰ سال پیش جا موندن. پسر با روحیه‌ای باز و بی‌خیال، دختر رو همراهی می‌کنه تا زندگی جدیدی رو شروع کنن. درد، سردرگمی، شادی و خنده‌ها توی این دنیای جدید باهاشون می‌مونه.

خب یه دانشگاه که کلاساش تو برج بابل برگزار میشه چطوره؟ یووان بان توانایی عجیبی داره، نه تنها میتونه زبان های ناشناخته رو بفهمه، بلکه میتونه "مفهوم" چیزایی رو که میبینه، درک کنه و جذب کنه. از بچگی، پدربزرگ یویوان بهش گفته: "خانواده ما از اون اجدادی میاد که با قدرت ارتباط گرفتن با همه، مردم رو برای ساختن برج بابل رهبری کرد. تو هم با همین قدرتی که به ارث بردی، میتونی برج بابل از دست رفته رو پس...

کانگ سان جزو اون ۱ درصد تانکریه که نه استعداد داره، نه توانایی و نه مهارتی. تموم بدشانسی ها دنبالشن تا زمانی که یک پیغام رسان الهی جلوش ظاهر میشه."تو تو زندگی قبلیت یه شیطان خونین بودی". برای تقاص پس دادن گناهان زندگی قبلیش، باید محاکمه های سختی رو از سر بگذرونه. ولی در عوض، پاداش های هنگفتی دریافت میکنه؟ "قبوله. هرکاری لازم باشه میکنم." یه تانکر رتبه F ضعیف می‌تونه سرنوشتش رو تغییر بده؟

با شروع آخرالزمان، یهو از کابوسی بیدار شدم که زامبیا داشتن در خونه ا‌م رو میکوبیدن. توی این آشوب، یه دختر زیبا از دور، بی‌احساس و بی‌تفاوت نگام میکنه، انگار داره یادم میندازه که این دنیای جدید، چقدر بیرحمه. تو این دنیا زنده موندن فقط به معنی نفس کشیدن و یه روز دیگه دووم آوردن نیست، باید دنبال گنج‌های پراکنده‌ی تمدنی باشی که فروپاشیده. بین انبوهی از طلا محاصره شدم، بااینحال باید تنهایی راه خو...

پسری توسط پدرش تو زیرزمین حبس شده بود و تموم عمرش آموزش دید. پدر روانی‌ش ادعا می‌کرد آخرالزمان نزدیکه. حالا باید با مهارت‌ها و دانش بقایی که در طول سال‌ها تمرین به‌دست آورده، از آخرالزمان جون سالم به در ببره.

سیاره‌ها رو به افول، و خدایان در سراشیبی سقوط هستن. ناهنجاری ها و فجایع به دنیای انسان ها هجوم آوردن. همینطور که یه عصرتاریکی نزول میکنه، شِن یی خودشو تو این واقعیت عجیب وجدید پیدا میکنه. درکمال تعجب، قدرت اون اینه که میتونه یه درو احضار کنه– دری که به جهان های بیشماری منتهی میشه، و بهش فرصتی برای ماجراجویی و تعلیم در سراسر جهان‌های چندگانه رو میده! آن طرف در، به یه اسکلت مرموز با گذشته‌ای نامعلوم...

رود ماجراجوی رتبه E، فقط یک مهارت داره: لغوسازی‌ وضعیت ناهنجار متاسفانه این مهارت مشکوکش، فقط به درد جمع آوری گیاهان در سیاهچال های میازما میخوره. چونکه اون توی جنگیدن هیچ مهارتی نداره، بقیه ماجراجوها به تمسخر «لاشخور میازما» صداش میکنن. به خاطر برگردوندن عزت و احترامش، رود تصمیم میگیره که به یه سیاهچال جدید بره و خودشو به چالش بکشه. اما فاجعه ای رخ میده و هم تیمی های رود، بهش خیانت میکن...

بازی واقعیت مجازی " تاریخچه قاره آرکانا " به واقعیت مبدل می شود و انسان هایی که با شخصیت های بازی خود " همگون سازی " کرده اند در نقش " بازیکنان " به دفاع از جهان می پردازند. لی هویئول که یک کارمند ساده بود، کنترل بدن شخصیتی که در دوران راهنمایی آنرا خلق کرده بود، یعنی " گرندفِل کلادی آرپئوس رومئو " را بدست می گیرد. در حالت عادی کلاس و حرفه گِرَندفِل که " شکارچی شیاطین " است یک شکست محض محسوب می شو...

در جهانی که توسط "موجودات تاریکی" تسخیر شده بود، پسر جوانی به اسم سویوشی والدینش رو در این فاجعه از دست داد و تنها خانواده ای که براش موند، خواهر کوچیکترش بود. یه روز ، سویوشی یه وسیله به اسم 'حلقه بیکران' پیدا میکنه که به طور تصادفی اون رو به جهان دیگه ای منتقل میکنه. در اونجا، اون خودشو در آستانه اعدام توسط جانورای وحشی میبینه، اما در اون لحظه روحش فریاد میزنه: "من نمیخوام بمیرم، میخوام یه قهرم...

[کاری دیگر از نویسنده کارهای <نکرومنسر مصیبت بار و نکرومنسری با آمار قدرت حداکثری>!] این یه بازی خیلی سختیه، اگه توانایی های کافی نداشته باشی، نمیتونی حتی فرار کنی!

نقشای اصلی یه داستان همیشه از اول مشخصه. مهم نیست چقدر سخت نقشای فرعی تلاش کنن، آخرشم اونا فقط یه نقش فرعین. اونوقت، زمانی رسید که همه چیز تغییر کرد. [لئون، فکر میکنی باکفایتی؟] شمشیر مقدسی که باید قهرمان وحی رو انتخاب می‌کرد اومد سراغش. چی؟ تو بی استعدادی، فقیری، و هیچ مقامی نداری؟ نگران نباش! قهرمانی که میتونه هرچیزی رو با شمشیر مقدس حل کنه اینجاست! "... یه زمانی بود که منم اینجوری فکر میکردم."...

"اما ارباب، من بدون تو هیچ قدرتی ندارم." واتارو و رومی دانش آموزان دبیرستانی، پس از احضار ناگهانی به دنیای دیگر و نجات آن دنیا از بحران، به سلامت به دنیای واقعی خود بازگشتند. اما دنیای واقعی کاملا تغییر کرده بود! سیاهچاله ها درحال پیدایش بودند و مردم به مهارت های خود دست یافته اند... نگار دنیای واقعی درحال تبدیل شدن به دنیایی بود که به تازگی از آن بازگشته بودند... یک داستان تخیلی سیاهچاله ها که...

به عنوان یکی از اعضای "نه جاده" برای دهه ها، برای جلوگیری از فاجعه ها به سراسر دنیا سفر کردم. بازنشستگی ای که مدت زیادی رو منتظرش بودم بالاخره داشت می رسید. تو 56 سالگی، چیزی که منتظرم بود شهرت کهنه کار سرسخت جنگی که به بالاترین رتبه، یعنی EX رسیده، و تعریف های بیشماری که به عنوان قهرمان بشریت و نگهبان زمین می گرفتم بود! تموم چیزی که مونده بود لذت بردن از یه زندگی پر از ثروت و افتخار بود! و درست و...

جونگ هیون-وو هیچ استعداد، شانس یا پولی نداشت. "چرا من تنها کسیم که اطلاعات مخفی توی بازی رو میبینه؟" بعد از اینکه شوک الکتریکی گرفت، اون شروع به دیدن چیزهایی توی بازی کرد که نباید دیده میشدن.

این یه داستان متفاوت با یه سیستم پفیوزه. نقش اصلی به عنوان یه ارشد به نام سو چانگ تناسخ میکنه و باید با سیستم پفیوزش اونقدر شاگردشو عذاب بده تا بنده خدا بزنه به سیم آخر و شرور بشه. اما سو چانگ دیگه اون پفیوز سابق نیست و تمام تلاششو میکنه تا به فنگ وانچینگ کمک کنه و باعث میشه فنگ وانچینگ یه دل نه صد دل عاشقش بشه...

چیائو یو وارد دگر جهان میشه و کلاس اسرار آمیز نکرومنسر رو بدست میاره. قدرت روحی برابر با صفر و توانایی ای منحصر به فرد سبب میشه چیائو یو توانایی کاربردیش رو روی آمار قدرتش اعمال کنه! کی گفته یه نکرومنسر نمیتونه مبارزه فیزیکی انجام بده؟ همینطور پیش میره و با یه مُشت یورمانگاندر رو از پا در میاره و دنیا رو به آشوب میکشه. حاجی! تو یه نکرومنسری، مُرده احضار کن، این کارا چیه!؟

قهرمانان بی شُماری جون شون رو به خطر میندازن، با این تفکر که نقش اصلی داستان ان، ولی اون فقط فرد برگزیده است که طرح اصلی اثر دربارشه و ازش محافظت میکنه، در آخرین طبقه برج شیاطین، هیولایی آرمیده بس قدرتمند و خوفناک، ترسناک تر اینه، هیچ اطلاعاتی هم ازش موجود نیست و مهم تر از اون، بند به خود برج هم نیست، میدونی این یعنی چی؟

آیا این زندگی یه شکست بود؟ برعکس، من دوسش دارم! "کانگ سو هیون" که چهار ساله توی هر کاری شکست خورده، بالاخره راهش رو پیدا می‌کنه و بازیگر میشه، فکر می‌کنه دیگه زندگیش داره رو به راه میشه، ولی یه کامیون از روبه‌رو بهش می‌زنه و وقتی مرگ نزدیک میشه، امیدش رو از دست میده... «صبر کن ببینم، مگه من نمردم؟» اما وقتی به هوش میاد، تصویرش توی آینه، بامزه‌ترین نسخه‌ی پنج سالگیشه! آره، این زندگی رو به ع...