جستجوی پیشرفته

جین رانکَندِل کوچکترین پسر خانواده رانکندل، معتبرترین خانواده شمشیرزنی، بود... و بزرگترین شکست تاریخ خانوادگی رانکندل. جین که بطرز مفتضحانه‌ای از خونه و خانواده طرد شده بود و مرگ رقت انگیزی داشت، یه شانس دوباره پیدا کرد. "از این قدرت چجوری میخوای استفاده کنی؟" "میخوام برای خودم استفاده‌ش کنم." خاطرات زندگی قبلی‌ش، استعداد غافلگیرکننده‌ش، و معامله‌ش با خدا... همه چیز برای تبدیل شدنش به عالی ت...

شو چیان سر از دنیایی درآورد که می‌تونست توش با حیوونای روحی قرارداد ببنده و حین این ماجرا، به مقام «اصلاح‌کننده» رسید. سیستمش رو فعال کرد و با اولین حیوون روحیش که یه حیوون فضا-زمان بود، قرارداد بست. شو چیان بعد از اینکه فهمید هویت «اصلاح‌کننده‌» بودنش یعنی چی، برای جلوگیری از حمله‌ی دنیاهای دیگه، شروع به استفاده از سیستم کرد. هدفش این بود که مشکل دنیاهای بیگانه رو حل کنه و در عین حال، هم سیستم...

جوانی بی‌ارزش با عنوان "خدای خواب" یک هنر رزمی عجیب و غریب را از نعمتی در مبدل بدست آورد. از آن پس نابغه ای با قدرتی بی نظیر آسمان و زمین را در هم می‌شکند و ستارگان را با شمشیرش می‌شکافد و همه نوابغ دیگر به پای او تعظیم میکنند.

هان جی هیوک، ساحره ای که بشریت رو تو قاره سرون نجات داد، به امید گذروندن دوران بازنشستگیش تو آرامش به زمین برگشته، ولی از همون روز اول، برنامه‌ های بازنشستگیش کاملاً به هم ریخت. داستان از این قراره که هان جی هیوک، که تازه بیست سالش شده، توسط یه جادوگر به اسم طُرِس به قاره سرون احضار میشه و زندگیش رو به عنوان یه ساحره شروع میکنه. بعد از سال‌ ها مبارزه و شکست دادن پادشاه شیطانی، بالاخره به زمین ب...

صد سال پیش، "مسترو" از یه فضای مرموز و عجیب که کاملا ناگهانی باز شد، به زمین حمله شد. در طول این نبرد طولانی، انسان ها که توانایی دفاع نداشتن امیدشونو از دست داده بودن، که ناگهان انسان‌هایی با توانایی‌ های خاص ظهور کردن. اونا به "قهرمانان" معروف شدن و علیه مسترو جنگیدن تا دنیا رو نجات بدن... پدر شخصیت اصلی جزو اولین قهرمانان زمین بود که بهش برچسب خیانت کار زدن. در ادامه داستان اتفاقاتی میفته...

من افتادم تو این دنیای لعنتی؟! مجموعه جهان هفت رنگ، رمانی که بیش از ۸۰۰ فصل ادامه داشت و هیچ بد و بیراهی نبود که خواننده هاش بهش نداده باشن. دنیایی پر از جنون، هیولاهایی در سطوح بی نهایت، و دخترایی که سعی میکنن شخصیت اصلی رو تو یه چشم بهم زدن بکشن. و من تنهایی وارد این دنیا شدم؟! حالا که تبدیل به شخصیتی به نام لودیان شدم، تصمیم گرفتم با کمک ادی، یه هیولا شکل یه چشم گنده که باهاش برخورد کردم و شمشی...

لین تیانهائو که به دنیایی دیگر منتقل شده، در مراسم تغییر شغل شرکت میکند و در نهایت کلاسی در سطح پایین یعنی احضارکننده به دست میاورد. درست زمانی که همه او را مسخره میکنند و معتقدند آیندش محکوم به نابودیه، ناگهان یک سیستم در درونش بیدار میشود و مهارت [قربانی شیطانی] را به دست میاورد! کی میگه کلاس احضارکننده به درد نخوره ؟ من قویترین استعداد رتبه SSS را دارم!

فعالسازی توانایی ویژه: "استاد تمام مهارت ها (EX)"] > فعالسازی قابلیت "تقلید مهارت (EX). «چه مهارت فوق العاده ای! بینظیره!» [تقلید با موفقیت انجام شد.] هیچ مهارتی نیست که از دستیابی بهش عاجز باشه. مهارت های شما مال من هستن! و مهارت های خودم هم، مال خودمن! سفر درخشان جو یون، استاد تمام مهارت ها، حالا آغاز میشه!

بعد از اینکه تو زمان سفر کردم، صاحب یه گوله برفی کوچولو و ضعیف به عنوان پت هیولام شدم، تازه قابلیت ارتقا هم نداره! واقعا باید اینطوری زندگیم هدر بره؟ دینگ! سیستم فعال شد! چیزی که دیدم یه مسیر پنهان شده برای ارتقا بود! کی گفته گوله برفی از همه ضعیف تره؟ به ملکه یخ ارتقا پیدا کن!

دیوار بزرگ شمالی. شوالیه‌ های اژدها. اربابان کوه‌ های زمستانی. نوادگان اژدهای اولیه‌. اینا عنوان های مختلف خاندان بزرگ دوک‌ نشین رگنار هستش، که بخاطر تاریخ هزار ساله شون به خودشون افتخار میکنن. تئو رگنار مصمم بود تا برای رسیدن به تاج و تخت خاندانش تلاش کنه. "این زنجیرهای نفرین‌شده چیزی نبودن که بتونم ازشون فرار کنم. اونارو باید با قدرت بشکنم."

دنیا نابود شد، مرگ و ناامیدی همه جا رو گرفت. و وسط این همه بدبختی، یه مرد تا آخرین نفس جنگید — کارسلیان له وندایان، خدای شمشیر. اما یهو، انگار تقدیر راه رو نشون داد، یه در به دنیای دیگه باز شد. این دفعه... زمین بود — دنیایی که هنوز به فنا نرفته بود. اونجا، هیولاها کم‌کم دارن ظاهر میشن، در حالی که آدم‌ها خوش و خرم زندگی می‌کنن، بی‌خبر از فاجعه‌ای که داره میاد سراغشون. این دنیا هنوز به پایان خودش...

[ کاری از استودیویی که [Return of the Mount Hua Sect] رو ساخت!] کیم جونسو، یه بازیکن F2P ولی رتبه بالا تو بازی موبایلی [سئول آرکین]، یدفعه رفت تو بدن کاراکتر آموزشی بازی، جناب جنگجو کیم! حالا باید تو یه دنیای بی‌رحم با یه کاراکتر ساده و پیش پا افتاده دووم بیاره. تنها چیزی که می‌تونه بهش تکیه کنه، دانش بازیش به عنوان یه رتبه بالا و توانایی عجیب جنگجو کیم واسه ساخت مهارت به طور نامحدوده!

شمشیرزن شبح، دوکگو هئون، استاد بی‌رقیبِ جناح آن‌ارتدوکس، و هیون جو، رهبر فرقه کوه هوآ، از دلِ نبردی پرشور دوستی‌ عمیقی ساختند. اما فرقه اهریمنی ناگهان حمله کرد و زندگی هیون جو به شکلی تراژیکی به پایان رسید. در آستانهٔ مرگ، دوکگو هئون جسم شاگرد هیون جو، مو هی، را تسخیر میکند... و این گونه نبرد مو هی برای تحقق آخرین آرزوی دوستش آغاز میشود - نجات فرقهٔ کوه هوآ.

[کاری از استودیویی که «جادوگر قورت دهنده‌ی استعداد» رو ساخته] «یوری»، شاهزاده‌ی ناکارآمد و به درد نخور سوم پادشاهی بریول، تنها کسیه که وقتی پادشاهی تو آخرین ساعات سقوطش بود، زنده می‌مونه و با هزار بدبختی فقط جون خودش رو نجات می‌ده. در حالی که تو عذاب و پشیمونی سرگردونه، یوری بالاخره به آخر راه می‌رسه... ...اما ناگهان چشم‌هاش رو باز می‌کنه و با چهره‌ای آشنا روبه‌رو می‌شه— پدرش. اول فکر...

شیاطین و فرشته ها دشمن های خونی هستن که از جنگیدن با یکدیگر خسته شدن. اونها برای همزیستی در صلح تصمیم گرفتن ازدواجی بین این دو نژاد ترتیب بدن! اگر زوج نتونن در دوره آزمایشی یک ساله با هم کنار بیان، ازدواج منحل می شه. اینطوری بود که جیاچنگ (شیطان) و یو شانشان (فرشته)به جفت "خوش شانس" منتخب برای ازدواج تبدیل شدن. ولی خب، این دو تا اصلا با هم کنار نمیان!.

دان ووسونگ، مردی که یه زمانی فقط با تکیه به مشت‌هاش تو جیانگهو می‌چرخید، خیلی ناگهانی به دست فرقه شیطانی به پایان راهش میرسه. بعدش، چشم باز می‌کنه و خودشو تو بدن پسر ارشد گروه تجاری پولدار «ایونها» پیدا می‌کنه. «دنبال در رفتن از زیر بار بدهی و کینه نیستم. بدهی رو باید پس داد. کینه رو هم باید صاف کرد.» با اینکه بدن جدیدش جز پول و پله چیزی نداشت، دان ووسونگ با پشتوانه همین ثروت عظیم و هنرهای رزمی...

روزی که زمین داشت نابود میشد، کیمیاگر سطح یکی که ناتوانی جادویی داشت، تونست سنگ جادویی فیلسوف بسازه. آیتمی که هر چیزی رو ممکن میکنه، البته به شرطی که چیزی هم‌ ارزشش رو بدی. [یعنی هر چی که بخوام میشه، درسته؟] خواستش خیلی سادست - میخواد از اونی که زمین رو نابود کرد و برادر کوچیکش رو کشت انتقام بگیره. میخواد یه زندگی داشته باشه که توش یه آدم بی‌ عرضه و بی‌ استعداد نباشه! فکر میکرد اون روز زندگی پر...

کاری از نویسنده «بازگشت بازیکن یخ زده» و استودیوی کار «شاهزاده تنبلی که نابغه شد» و کلی کار خفن دیگه! ارباب برج جادوی سفید، اسکار سیج و جادوگرهاش همه چیزشون رو _حتی جونشون رو_ برای آینده بشریت فدا کردن. ۲۰ سال بعد اسکار سیج چشماشو باز میکنه و تو آینه تصویری از خودش رو می بینه _یه جادوگر سطح ۱ که فقط میتونه طلسم های خیلی ساده رو اجرا کنه_ و برج جادوی سفید که الان در خطر طرد شدن از اتحادیه چها...

یو ایجین تنها بازمانده‌ی حادثه‌ی تصادف هواپیما در دوران کودکیش بود. بعد اینکه به مدت ۱۰ سال تبدیل به یه سرباز مزدور شد تا زنده بمونه، به شهر مادریش، پیش خانواده‌ش برگشت.

بک-جونگ هیوک "شیطان آسمانی" که پس از مرگ، چشمان خود را در بدن پسر بزرگ خانواده دیمیتری باز میکند. ملقب به کودن خاندان دیمیتری ، که توسط پسر دوم خاندان، کنار زده شد. "شیطان آسمانی"، نه،رومن دیمیتری ، نمی تواند زندگی عادی داشته باشد. داستان فانتزی یک «شیطان آسمانی» قدرتمند!