جستجوی پیشرفته

کانگ جینهو توی زندگی اولش بعد از یک حادثه دلخراش که خانواده و پاهاشو از دست میده، خودکشی میکنه. توی زندگی دومش به عنوان ارباب شیطان سرخ در ژونگ یوان به شهرت میرسه، ولی توسط دوستانش بهش خیانت میشه. و الان زندگی سومش فرا رسیده، کنگ جینهو میخواد یه زندگی عادی داشته باشه... ولی بیش از حد به زندگیش توی ژونگ یوان عادت کرده، یعنی کنگ جینهو میتونه توی سختی های زندگی شیطان درونشو سرکوب کنه؟

دنیای بازی وارد واقعیت شده، هیولاها همجا هستن، بلایایی جادویی پشت سرهم پدیدار میشن، همه باید یه کلاس انتخاب کنند و لولشون رو بالا ببرند تا قویتر بشن. ژو یی که تا حالا کسی بهس توجه نمیکرد، یه کلاس رنک S+ از سمت فرشته مقدس دریافت کرد و کلاسشو به کلاس مخفی شوالیه مقدس تبدیل کرد! برکت اسلحه، برکت فرشته، برکت افتخار... با انواع و اقسام باف ها، ژو یی میتونست با هالش فضا رو نابود کنه، کی میگه کلاس شوالیه...

من بخاطر برق گرفتگی دستگاه mc مردم و توی بدن شاهزاده هفتم امپراتوری مقدس به عنوان یه نکرومستر تناسخ پیدا کردم تمام مهارت هام توی بازی باهام به این دنیا اومده بود، ولی با چیزی که فکر میکردم فرق میکرد از جمله مهارتهام.

چن یوآن، یه دانشجوی بی پول ـه که با دل و جون الهه لین شوتونگ رو برای سه سال دنبال میکنه ولی تهش مثل پوست خیار دور انداخته میشه. تو اندوه خودش، تصادفی "سیستم سگ پاچه خوار" که تو حافظه ش 90 میلیارد پول واسه پاچه خواری هست بدست میاره. هر چی بیشتری خرج پاچه خواری بکنی، پول بیشتری گیر خودت میاد و میتونی قابلیت های اضافه ای دریافت کنی که به یه ابر قهرمان تبدیلت میکنن. اسمش سیستم سگ پاچه خواره ولی من واق...

چنگ شیان مو در زندگی قبلیش عنوان خدایی را در تمام حرفه های بازی ‹جنسیس› به دست آورد. با اینحال، درست زمانی که در آستانه تبدیل شدن به بهترین بازیکن بازی بود، شکست تاسف‌باری را متحمل شد. اما سرنوشت به او شانسی دوباره داد و او به دنیایی شبیه به جنسیس منتقل شد، دنیایی که در آن همه می توانستند حرفه شان رو آزادانه تغییر دهند. با داشتن عنوان خدایی در تمام حرفه ها، تصمیم می گیرد تا پشیمانی های گذشته اش...

وقتی بدبخت باشی حتی تناسخ هم که پیدا میکنی میوفتی وسط یه بدبختی دیگه! کیم سو هوی مهندس برای اینکه گشنه نمونه روز و شب حمالی و بنایی میکنه تا اینکه یه روز به بدن یه اشراف زاده ی بی‌شعور، عیاش و کلاهبردار و غرق در بدهی تناسخ پیدا میکنه و بی‌خانمانی و بدبختی منتظره تا خیلی زود دوباره بهش خوش آمد بگه...

لین شینبن یه آدم معمولی بود که عاشق دخترا بود و مدام دنبال جلب توجهشون بود. بعد از اینکه دوست دخترش ولش کرد، یهو یه سیستم جادویی به اسم "شنهــــائو" گیرش اومد که تریلیون‌ها پول بهش داد! اما یه شرط عجیب داشت: این پول فقط باید صرف دخترا می‌شد! معلومه که لین شینبن زیر بار این حرف نمی‌رفت! اون یه نقشه عجیب و غریب کشید تا از این سیستم "شنهــــائو" انتقام بگیره! حالا منتظر باش تا ببینی لین شینبن...

در دنیایی که رقابت شدیدی بین جنگجویان در قاره قلمرو ژوان وجود دارد، جنگجویان بدن خود را اصلاح می کنند، گذرگاه های رزمی خود را پرورش می دهند،  آسمان و زمین را تصرف می کنند و خود را برای فراتر رفتن از محدودیت های قلمرو فانی تقویت می کنند! جنگجوی ما، لو هائو، از زمان جوانی به ناحق مورد هدف قبیله خودش قرار گرفت. خوشبختانه، لو هائو اصالت خونی اژدهای آسمانی را بیدار می کند! از آن پس با عزمی تزلزل ناپذیر...

در دنیایی که انسان های با قدرت فراطبیعی، که به عنوان اسپیرزها شناخته میشن و با هیولاهای جهش یافته همزیستی میکنن، ژانگ پینگ تونست یک مهارت منحصربفرد رو بیدار کنه. ولی سرنوشت انگار باهاش سر شوخی برداشته چون توانایی اش خیلی بدردنخور بنظر میرسه، یک شوخی ظالمانه در دنیایی که در ورطه آشوب قرار گرفته. ژانگ پینگ با میل به یک زندگی بهتر، انتخابی رو انجام میده که هیچ اسپیرزی حاضر به انجامش نیست، اون یک گوه...

مرد جوانی به نام هان سونگ هیون که خانواده خود را بخاطر قانون گریزی ابرانسان‌ها از دست داده، بخاطر ضربه روحی اون حادثه، به یک جامعه گریزِ انزوا طلب تبدیل شده. در این حین یک روز توانایی کنترل آواتارها را کسب می‌کند. "چی شد؟! با این وضع اون آواتارها رو به جای خودم به دنیاهای دیگه می‌فرستم، خودمم در کمال امنیت توی خونه روی تقویت قدرتام تمرکز می‌کنم!" با رشد سریع آواتارهاش، اونم تکونی به خود داد و...

چا شین‌هیون، پسر نابغه و سرسختی که یک دفعه برای 14 سال ناپدید شد و به دنیای دیگه ای رفت. اون که الان به بالاترین سطح هنرهای اصیل بهشتی رسیده میخواد پیش خانوادش به زمین برگرده، ولی توی این 14 سال اون تنها کسی نبوده که تغییر کرده. شکارچی ها، هیولاها، اتحادیه ها اینا از کجا پیداشون شده؟

چوشوآن به قاره سانگ شوآن تناسخ پیدا می‌کنه و عضو فرقه شیطانی ووجی میشه. تنها راه ارباب شیاطین شدن کشتار بی حد و مرز موجودات زنده و بلعیدن جوهره حیات اوناست. اما اراده آسمانی حاکم به جهان انسان‌ها قتل هم‌‌نوعان رو مخالف قوانین طبیعت می‌دونه. در نهایت فرقه ووجی به دست فرقه های درستکار نابود میشه و جست و جوی گسترده ای برای پیداکردن بازمانده ها آغاز میشه. درست در زمانی که همه امیدهای چوشوآن برای داشتن...

همین که خدایان کهکشان های دیگه که با عنوان ایتاریم شناخته میشن، به دنبال پر کردن جای خالی موجود مطلق میوفتن، امنیت زمین برای بار دیگه به خطر میوفته. سونگ جین وو چاره ای نداره و بِرو، پادشاه ارتش مورچه ها، رو میفرسته تا قدرتهای پسرش رو به بیداری برسونه و اونو تو مسیری که یه زمان اونو طی کرده بود راهنمایی کنه. سوهو باید همینکه تو دنیای جدید پا میذاره و در مقابل دشمنی جدید که به دنبال بلعیدن دن...

[توانایی ویژه: زنده شدن] "چی؟ این اسکیل سوپر خفن دیگه چیه؟" اما، کانگ هیون نمی‌دونست مرگ چیه، آرزوی مرگ چیه و اینکه نتونه بمیره یعنی چی. مردی که با کمک بدن نامیراش تبدیل به بدنام ترین شکارچی روی زمین شد! " به عنوان یه فاجعه انسانی- نه، به عنوان کسی که جلوی فاجعه برای نژاد انسان رو میگیره، امروز هم زنده میشم!"

بعد از اینکه کلی تحقیر شده و زندگیش توی خطر افتاده، یتیمی از فرقه‌ی شیطانی، چئون یو وون، با نواده‌ش از آینده دیدار غیرمنتظره‌ای می‌کنه که اون نانو ماشین رو توی بدن چئون یئو وون تزریق می‌کنه، که بعد از فعال شدنش تغییرات زیادی توی بدن چئون یو وون ایجاد می‌کنه. ماجرای زندگی چئون یو وون در گذر از فرقه‌ی شیطانی و تبدیل شدن به یکی از بهترین‌های هنرهای رزمی تازه شروع شده.

[توسط استدیویی که <I Obtained a Mythic Item> و <Terminally-Ill Genius Dark Knight> را برای شما به ارمغان آورد] یه روز، یهویی پایان دنیا فرا رسید. [آخرین بازمانده خانه را نمی‌تواند ترک کند.] برای اینکه خانواده‌م رو نجات بدم، باید زنده بمونم... هر جوری شده."

امروزه برج های سیاهچال مانندی به نام «برج جادو» سراسر دنیا ظاهر می‌شوند. تاکامیچی یوشیتو که رویای موفق و پولدار شدن در سر داره به یک چالشگر تبدیل میشه، ولی از آنجایی که هیچ پولی برای خرید سلاح و تجهیزات نداره، راه به جایی نمیبره. مرگ در این سیاهچال به معنای مرگ در دنیای واقعیه. با خرید آیتم کسب مهارتی به نام «احیای بی‌نهایت» از یک بازرگان خُرد، یوشیتو می‌تواند پس از مرگ در سیاهچال مجدداً زنده ش...

لی هیون ووک، امپراتور فولاد، آخرین ناجی بشریت بود، ولی مرد. برای تغییر آینده، جایی که به عقب رفت... ارتش بود؟!! "از بین این همه جا چرا اینجا!؟" سرجوخه لی هیون ووک که با خوردن فلز به طور خاصی قوی میشد!

در پایان «جنگ اعتماد»، که برای محافظت از بشریت در برابر نیروهای «فساد» انجام شد، کاریل مکگون، یک قدیس شمشیر، با خیانت دوست نزدیک و امپراتور خود، اولیون مواجه می‌شود. کاریل پس از کشتن امپراتور، در زمان به عقب سفر می کند تا اوضاع را درست کند. و اینبار به قدرتی دست پیدا میکند که در زندگی قبلی خود نمی توانست به دست آورد، هم شمشیر و هم جادو. او در تقاطع دو راه ایستاده و مصمم به تغییر آینده است.

لین تیان به شکل یه گابلین، که پست‌ ترین موجود جادویی بود، تناسخ پیدا کرد و اولاش مجبور بود خیلی مواظب خودش باشه. ولی بعدش اون تمام ویژگی‌ های واقعی یه گابلین رو بیدار کرد. یعنی موهبت بچه دار شدن. با موهبتی که خدایان بهش دادن هرچی بچه‌هاش بیشتر می‌شن، قوی‌تر می‌شه!