در جهانی که توسط "موجودات تاریکی" تسخیر شده بود، پسر جوانی به اسم سویوشی والدینش رو در این فاجعه از دست داد و تنها خانواده ای که براش موند، خواهر کوچیکترش بود.
یه روز ، سویوشی یه وسیله به اسم 'حلقه بیکران' پیدا میکنه که به طور تصادفی اون رو به جهان دیگه ای منتقل میکنه. در اونجا، اون خودشو در آستانه اعدام توسط جانورای وحشی میبینه، اما در اون لحظه روحش فریاد میزنه: "من نمیخوام بمیرم، میخوام یه قهرم...