Superhuman Battlefield

دو کیونوو گوسفند سیاه خانواده شمشیرزنای مشهورشه. اون حتی نمی تونه به تنهایی یک خرگوش رو بگیره. توی اولین روز کلاس پنجم، با دانش آموز انتقالی آشنا می شه و زندگی گذشتشو به یاد میاره. اون توی دنیای بازی ای که قبلاً بازی می کرد به اسم [ قلب های شجاع] تناسخ پیدا کرده بود. اون قبلاً از اینکه به عنوان یه بازنده تناسخ پیدا کرده بود ناامید شده بود، ولی، دانشجوی انتقالی یک باس متوسط که جهان رو نابود میکن...

مردی که در دنیای دیگه به عنوان یک جادوگر کلاس نهم تناسخ یافت بود. بعد از نجات دادن قاره از جنگ اژدها و بازنشسته شدن. تصمیم گرفت یه رستوران کوچک در حومه شهر باز کنه، ولی اون یه رستوران عادی نیست. توی طبقه دوم رستوران، اژدهای سیاهی زندگی میکنه که به زنی به اسم رورین تبدیل شده. اون حریص، ناز و وفاداره، ولی نسبت به دنیای انسان ها بی تجربس. اونا زندگی شاد و گرمی دارن، به مشتریا میرسن، مشکلاتو حل میکنن...

پالین برای رُوان مثل یک مادر بود، کسی که همه‌ چیزش و از دست داده بود. بعد از رفتن پالین، روان برای از دست دادنش سوگواری کرد و به قدرتی به نام "مانا" دست پیدا کرد. علاوه بر این روان می تونست مانای آدم‌ های دیگه رو هم ببینه! از طریق مانا حتی اگه از پالین هم جدا باشه همیشه حس میکنه که اون پیششه... یه روز، روان صحنه‌ ای شوکه‌ کننده از پالین میبینه، کسی که معتقد بود به یک خانواده اشرافی رفته.

شخصیت اصلی داستان ما "حلقه سیاه بانتا" که بشدت سخته رو هزار بار تموم کرده. اون توی بدن "روستایی معمولی آ (هانز)" در مرحله آموزشی حلقه سیاه بانتا بیدار شد. هیولاها به دهکده حمله کردن! وقتی در معرض تهدید مرگ بود قهرمان "کادیز" به فکرش رسید. وقتی که فکر می‌کرد قهرمان کادیز میاد و هیولا رو شکست میده، قهرمان "کادیز" با یه حمله هیولا کشته شد؟ وقتی که فکر می‌کرد همه چیز تموم شده توانایی های قهرمان رو...

این قوی‌ترین‌ها نیستند که زنده میمانند، بلکه کسی که زنده میماند، قوی‌ترین است. پس از خروج از ارتش، جین سئوون هیچ کاری جز بازی کردن مثل یه بازنده نداشت. تا اینکه روزی به دنیای کلوید سوروایول دعوت شد، جهانی که شبیه بازی محبوبش بود. تو اون دنیا، استادان هنرهای رزمی، پادشاهان از جهان‌های دیگر و قاتلان بدنام حضور داشتن... جمعی از هیولاهایی که فراتر از تخیل انسان بودن. جین سئوون فقط یک هدف داشت........

[توسط استودیویی که {The Return of the Crazy Demon} و نویسنده ای که {The Breaker} را برای شما به ارمغان آورد] لطفا منو به گذشته برگردون... اگه نتونه اون شخص رو تو این دوران بکشه، فقط کافیه به گذشته برگرده. پس از [تکنیک بازگشت متعال] استفاده کرد تا به گذشته ای که خیلی دنبالش بود برگرده. [شمشیرزن بی‌ همتا] که همه‌ چیزشو از دست داده، خانواده، دوست‌ و حتی زندگیش، اولین قدمشو واسه انتقام برداشت.

دوکجا یه کارمند اداری معمولیه که تنها سرگرمیش خوندن رمان اینترنتی مورد علاقش، سه روش برای زنده ماندن در آخرالزمان، هست. اما زمانی که به طور ناگهانی اتفاق های داخل رمان تبدیل به واقعیت می شه، اون تنها کسیه که می دونه دنیا چه جوری تموم می شه. دوکجا از این دانش استفاده می کنه تا خط داستانی و دنیایی رو که می شناسه تغییر بده.

چوی سئونگ وون توی بازی "دنیای گمشده" به رتبه برتر دست پیدا میکنه و همه دستاوردهای بازی رو با موفقیت به پایان می رسونه. ولی، وقتی یه ایمیل مشکوک دریافت می‌کنه و به «دنیای گمشده» واقعی احضار میشه، شادیش زیاد طول نمیکشه، جایی که اون برای تبدیل شدن به یک «خدا» رقابت میکنه.

احضارگر بودن جز شغلای خیلی خفنه که کمتر از ۱۰۰۰ نفر تو کل دنیا این تواناییو دارن! منم فکر میکردم با یه قاشق الماس… نه، با یه قاشق احضارگری تو دهنم به دنیا اومدم! ولی خب… اشتباه میکردم. من فقط یه احضارگر داغونم. مهارتم چیه؟ احضار اسکلت معمولی رتبه E. احتمالاً فکر میکنید احضارگر باید موجودات خفنی مثل لیچ، دولاهان یا شوالیه مرگ احضار کنه. ولی من؟ فقط میتونم اسکلت احضار کنم! اما یه...

یک روز، یه برج عظیم وسط شهر ظاهر شد. مردم اونو آخرالزمان یا مصیبت صدا میزدن. مردم به برج احضار میشدن تا برای انسانيت بجنگن.کم کم هیولا های برج به بیرون سرازیر شدن و مردمو کشتن. افرادی که داخل برج بودن چیزیشون نشد اما تصمیم گرفتن برای نجات بشریت هر ۱۰۰ طبقه ی برج و بالا برن و اونو از بین ببرن...اما بالا رفتن از اون اسون نبود و فقط چند نفر این وظیفه سخت و به عهده گرفتن ....