Returned as a Martial Genius

ها سوچان، فرزندنامشروع خانواده ها، زندگی پرازناامیدی داشت. باوجوداینکه زندگی خود را وقف تمرین کرد، تنها چیزی که نصیبش شد خنده و دانتیان نابود شده بود. پس معجزه ای آمد: برای تبدیل شدن به ارباب کتابخانه هنرهای رزمی تبریک میگم. "دنیااسم منو بخاطر میسپره". بنابراین، داستان بزرگترین معلم وبزرگترین شمشیرزن آغاز میشود، کسی که مقدراست همه را فتح کند.

روزی که قهرمان کندو، شیهو، تصمیم گرفت به مادر مجردش کمک کنه تا یه رستوران گوکباپ رو اداره کنه، خبر مرگ خواهرش، شی‌یئون، به دستش رسید. در حین مراسم خاکسپاری، شیهو متوجه میشه که یه چیزی اشتباهه. اینکه خواهرش خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده. حالا برای پیدا کردن حقیقت و انتقام مرگ خواهرش، شیهو دوباره شمشیرشو برمیداره تا نبردش رو شروع کنه.

جین سوهان، با اینکه یتیم بود، توانست به داخل گروه رقصِ شمشیرِ هلال ماه راه یابد و کودکی خود را در کنار آنها سپری کند. ولی یک روز شیطان زهرآگین، یکی از چهار شیطان بزرگ، توانست به ویژگی فیزیکی خاص سوهان پی ببرد و او را بدزدد. در نهایت، بعد از کلی آزمایش توسط شیطان زهرآگین، او به شاگردیش درآمد. او ده سال بعد سعی کرد بدنبال گروه رقص شمشیر برود ولی آنها بدست فرقه‌ی پلیدی که زادگاهش را تحت کنترل داشتند...

قبلا هیچ جنگجویی مثل اون نبوده! اون واقعا قهرمانه یا خود شیطانه؟ کانگ هان‌سو همراه با همکلاسی هاش به این دنیا احضار شده. همکلاسی هاش مجذوب این دنیای جدید و جادویی شدن، ولی تنها چیزی که هان‌سو میخواست این بود که زودتر به خونه برگرده. "چرا باید قید خونه گرم و نرمم رو برای ماجراجویی تو این دنیا بزنم...؟ حتی الهه‌ای که من رو احضار کرد گفت که اگه نخوام، نمیتونه مجبورم کنه و قول داد منو به دنیای اصل...

گریفین، قویترین انجمن! کانگ تائه ها شکارچی سطح sss به تنهایی انها را به مبارزه دعوت میکند! اما پس از یک مبارزه سخت با مرگ خود روبرو میشود. با این حال... ... من این خوکم؟ چشم هامو باز میکنم، و این موریمه؟ من یو شین وون هستم، گردن کلفت قبیله باک اون؟ یک شرایط آشفته بدون زمانی برای استراحت. در حین مرگی که در راه است! ارتباط با مردگان در زندگی قبلی. هنر های رزمی در زندگی فعلی! کسی که هر دو قدرت...

در شرایطی مشابه با صندوق دوم بین المللی پول، شرکت امنیتی که جانگ ته‌سان اونجا کار میکرد ورشکسته میشه، و اون تبدیل به یه مرد بیکار که واسه خودش اطراف نوریانگ‌جین-دونگ ول میچرخه میشه. اون جونش رو بخاطر نجات یه بچه دبستانی که نزدیک بود بره زیر ماشین از دست میده. ولی با تشکر از کارهای خوبی که در طول زندگیش انجام داده بود، به ۱۴ سال قبل برمیگرده و یه زندگی جدید بهش بخشیده میشه. هرچند که خوشحالی دوباره...

نتیجه آزمونو قبول کردم. [بی استعداد] امروز کلمه "بی استعداد" به ذهنم رسید. تقصیر خودمه، کم کاری کردم، استعداد نداشتم، یا هر دو، یا هیچ کدوم. تقصیر منه که اینجوری زندگی می کنم یا تقصیر جامعه است؟ یه روز گذشت. نمیدونم چرا ولی ده سال به عقب برگشتم. ...این خیلی راحته. واقعا بی استعداد بودم؟

مائنگ سی‌وو با فروش اطلاعات هیولاها امرار معاش می‌کنه، اون تو صنعت شکارچیان بدون هیچ مهارت برجسته‌ای کاملا به‌دردنخور محسوب میشه. با این حال، به‌سختی برای تامین نیازهای خواهر کوچیک‌تر بیمارش تلاش می‌کنه. تو یک روز سرنوشت‌ساز، یه موجود ماورایی توی دانجن، یه گوشی هوشمند مرموز رو بهش هدیه میده و اونو به عنوان مدیر کانال چنین موجوداتی منصوب می‌کنه. با سابسکرایب کردن این کانال‌ها، اون توانایی استفاد...

بعد از اینکه توی اوج جوونی بخاطر یه بیماری لاعلاج مردم، درحالی که توی یه وبتون به عنوان یه اژدها تناسخ پیدا کرده بودم به خودم اومدم، یبار دیگه، یه زندگی با یه بیماری لاعلاج دیگه، ولی اینبار، به عنوان یه اژدها!؟ لوئیس، با میراث قویترین موجود متولد شد. توی دنیایی با ثروت و هزاران سال عمر به عنوان یه اژدها. با اینحال، هر لحظه با بحران های غیرقابل پیش بینی مواجه میشه، معلوم نیست کی و کجا ممکنه این سرن...

این داستان نامگونگ دسو، کوچکترین پسر قبیله نامگونگه! بعد نابود شدن دانتیانش توی رقابت برای مقام جانشینی پدر سالار، با مرگ غیر منتظره ای روبه رو میشه و به گذشته برمی گرده... کوچکترین پسر قویترین قبیله؟ این عنوان خیلی رو مخه. بزار یکی دیگه قوی ترین فرد یا هر چیز دیگه ای بشه! آیا آشغال سابق قبیله میتونه از شانس دوم زندگیش نهایت استفاده رو بکنه؟