Zombie Dad

«برای زنده موندن... هیچ چاره‌ای ندارم جز اینکه نابغه بشم. از امروز، تمام تلاشم رو می‌کنم، پس لطفاً حمایتم کنین.» لی هیون-وو خودش رو توی بدن کایل سلتریون پیدا می‌کنه، یه شخصیت اضافی از یه بازی که قبلاً توش بهترین بازیکن دنیا بود. با در نظر گرفتن خط داستانی بازی، به‌زودی با مرگ قریب‌الوقوع کایل روبه‌رو می‌شه. کایلی که علاوه بر نزدیک بودن به مرگ، نمی‌تونه از جادو یا آورا استفاده کنه و شهرت خیلی بد...

ایان هان، شکارچی که بخاطر ناتوانیش توی استفاده از مانا، بخاطر فشار کل زندگیش رو سرسری گرفته بود، و وقتی در آستانه مرگ بود. با پشمانی گفت، "اگه می دونستم اینجوری تموم میشه، هرگز همچین انتخابی نمی کردم..." ولی , توی اون لحظه ناامید کننده, چیز غیر قابل توضیحی رخ داد. با گیجی گفت: " این چیه...؟" دنباله ای از پیام ها توی ذهنش طنین انداز شد. [بیدار شدید.] [شما آموزش را پاک کرده اید.] [به عنوان...

هنگامی که قلب پادشاه آتش بگیرد و بسوزد، موجودی که فراتر از باورها قدم بر میدارد در این سرزمین خواهد برخاست! پسری از زمین، سونگ سیهان، حاکم ستمگر را شکست داد و باعث نجات دنیا شد. هرچند با گرفته شدن همه چیز از او، تمام دلخوشی ها و خوشحالی هایش به سرعت به ناکامی تبدیل شدند، و به زمین تبعید شد. پس از ۱۰ سال از تیز کردن دندانش، آماده ی برگشت میشود... قهرمانی که یکبار دنیا را نجات داده بود دوباره به...

اگر فرشته مرگ سه بار اسمتو صدا بزنه، تو به دنیای زیرین برده میشی. [هیئوکریون موگانگ.] [هیئوکریون موگانگ.] [هیئوکریون موگا...] حرومزاده! میخوام بیشتر زندگی کنم! قورتو گم کن!!! بعد اینکه ناامیدانه گیاه جاودانگی رو خوردم، باورم نمیشد، ولی جون سالم بدر بردم. وقتی فهمیدم واقعیت داره و چشامو باز کردم، یه مشت پیرمرد دورمو گرفته بودن...! من کجام...؟ کوه وودانگ..؟ فرقه وودانگ؟ از اون بدتر من صاحب ب...

بعد از احضار شدن به دنیای دیگه، هانسونگ تمام زندگی‌ش رو بعنوان شکارچی هیولا رده تریپل-اس در خدمت امپراطور بود. بعد از سختی‌های بیشمار، هانسونگ جونش رو از دست داد و بعنوان اولین پسر دوک جکسون، 'دِل'، به زندگی برگشت. اون پسر بهترین جادوگر سیاه سرزمین و رهبر برج سیاه بود، دوک سیاه شد. 'امپراطور رو با دست‌های خودم نابود میکنم.' شمشیرزنی، جادو، و هنر استراتژی. با پیش‌زمینه دانش و زکاوت زندگی قبلی‌ش،...

تو میدون نبردی که چیزی به نابودی کاملش نمونده بود، یه سرباز گمنام به اسم «گری لی» تیر خورد وسط سینه‌ش و منتظر مرگ موند. فقط قوی‌ترین قهرمانای بشریت—مثل شمشیرزن افسانه‌ای، کماندار الهی، حکیم بزرگ و سپر نهایی—یه ذره شانس داشتن جلوی دشمن مرگباری به اسم «نابودگر»، کسی که می‌تونست تو یه روز کل یه قاره رو با خاک یکسان کنه. ولی حتی اون قهرمانا هم یکی‌یکی شکست خوردن، تا جایی که دیگه امیدی نموند... ...ی...

یک غول تجاری، که یک امپراتوری جهانی رو مدیریت می‌کرد، ناگهانی می‌میره و به عنوان یک بچه تو یک خانواده فقیر دوباره متولد می‌شه. مصمم برای تغییر سرنوشتش، از دانش و مهارت‌های قبلیش استفاده می‌کنه تا از صفر شروع کنه و با تلاشش دوباره به ثروت و موفقیت برسه.

ببین اینو--!! [نجات دنیا تو باشگاه!] سال ۲۰XX. با حمله هیولاهایی که انگار از فیلم‌های درجه B اومدن، بشریت به یه قدرت جدید چشم باز می‌کنه! بین قهرمان‌هایی که بدون زحمت کشیدن، قدرت و نیرو ازشون می‌باره، یه "ببر" هست که از باشگاه قوی‌تر محافظت می‌کنه... نه، ببر نیست، یه مرده که تیشرت و شلوار طرح ببری پوشیده! امروز، مثل هر روز دیگه، با خوشحالی به بچه باشگاهی‌هاش خوشامد می‌گه. "چیه؟ بچه باشگاهی؟! نترس....

[کاری دیگر از استودیوی خالق مانهوا Talent-Swallowing Magician] آخرین جانشین یه خانواده مؤسس سقوط کرده و جادوگر درجه سه نفرین شده، راسل ریموند. اون می‌خواست موقعیت اجتماعی خانواده‌اش رو پس بگیره، اما از آکادمی اخراج شد. تنها کاری که از دستش برمی‌اومد، این بود که به عنوان یه جادوگر درجه سه مزدور کار کنه. یه روز وقتی برای یه کار پاره‌وقت رفته بود، حلقه یادگاری مادرش، به «قلب اژدها» واکنش نشون می‌ده و...

یکی از ماهرترین مبارزان موریم و فرزند اتحاد موریم بودم ولی توی موج سیاسی مسموم شدم و حال به عنوان وارث قبیله شیطانی تناسخ پیدا کردم و قراره همشون رو ادم کنم