-
این اثر بدلیل فروش کم دراپ شده است.
خلاصه داستان تازه دانشگاه رو تموم کرده بودم و وقتی داشتم بسته مردم رو تحویل میدادم تو آسانسور گیر افتادم که یهو یه صفحه آبی و چندتا هیولا جلوم ظاهر شدن! از اونجایی که قبلاً رتبه اول اون بازی بودم، سطح جهنمی مرحله آموزشی رو به اتمام رسوندم و مثل یه بازیکن حرفهای به بازی ادامه دادم.دونیت سیستم دونیت جهت حمایت از تیم ترجمه و تولید است. این حمایت باعث افزایش سرعت انتشار و ادامه کار میشود. - شخصیت های این داستان واقعی نبوده و ساخته ذهن نویسنده میباشد
-
مترجم ها - در صورت ارسال نقد و تایید آن در مانیست 5 چپتر رایگان به عنوان هدیه دریافت میکنید
ارسال نقد -
-