Above Ten Thousand People

وقتی آخرالزمان رسید، توی اون تاریکی ناامیدکننده، گو چینگ‌شان از زمان و فضا جدا شد و برگشت به دنیایی که هنوز نابود نشده بود. مصمم بود سرنوشتش رو عوض کنه. اما هرچی زمان گذشت، کم‌کم فهمید که آخرالزمان به اون سادگی‌ها هم نیست که فکر می‌کرد...

دنیا های موازی وجود دارن. و خیلی از اونا در حال از بین رفتنن. آخرالزمانی که به سراغ دنیا های موازی میاد، وظیفه ی من اینه که به این دنیا ها برم و نجاتشون بدم. چرا؟ چون سیستم بهم دستور داده. ولی من به کمک لازم دارم... ساختن یه سازمان و جمع کردن قدرتمند ترین آدمای دنیا چطوره؟ "موسسه رستگاری"، اینطوری ساخته شد.

در این دنیا جادو و علم مقابل هم قرار گرفته اند. از طرفی اشخاصی هستند که با استعداد جادویی به دنیا می‌آیند و قدرت بالایی بدست می‌آورند و از طرفی افرادی هستند که با علم سعی در کشف حقیقت جاودانگی دارند. حال شخصیت اصلی ما که از جهانی دیگر در بدن شخص بی استعدادی تناسخ پیدا کرده است هم استعداد جادویی دارد و هم علم بالا. مدرک علمی؟ قدرت بالای جادو؟ عشق و حال؟ من همشو یه جا میخوام!

برای 10 سال چوب بریدم ( خیلی خستم ಠ╭╮ಠ) و یهویی جاودانه ها یکی پس از دیگری خواستن شاگرد من بشن!

در دنیای وسیع و وحشی هنرهای رزمی، تمدن هنرهای رزمی همچنان در مراحل نخستین خود به سر میبرد، یی یون به صورت تصادفی وارد سفری همراه با کریستال بنفش که قادر به جذب "انرژی" تهذیب است میشود. با ظهور یی یون، افسانه‌ی دنیای هنرهای رزمی رسماً آغاز میگردد.

با آغاز آخرالزمان همه چیز عوض میشود و بشریت از بالای زنجیره ی غذایی سقوط میکند و تبدیل به چیزی جز مورچه هایی در حال تقلا نمیشود. غارت و قتل عام همه جا را پر میکند. این جهنمی برای مردم معمولی است اما بهشتی برای تکامل یافتگان. با ویروس امپراتور حشرات و بدست آوردن قدرت تکامل، من حاکم این سرزمین خرابه میشم!

لو ژو بیدار می شود تا به بزرگترین رئیس شرور در جهان تبدیل شود که متوجه می شود 9 شاگرد کله خر شیطانی دارد. شاگرد ارشدش به نام یو ژنگهای، یک قبیله زیرین با هزاران نوچه دارد. و شاگرد دومش، شمشیر شیطانی، با هر کسی به مشکل بخورد او را می کشد. حال بدون پایه های تهذیبش چگونه می تواند این شاگردان شیطانی را کنترل کند؟

عکاس لین هائو در شهر باستانی لین تیان توسط " ای تی نامبِر ۰۰ ۲ " کشته میشه، بعد از تناسخ، خودشو داخل برکه تکامل اژدها شهر باستانی کناری پیدا می کنه، اونم در قامت یه ماهی کپور کوچولو وسط جائیه که یه قانون جنگل داره، " بخور یا خُرده شو ". فعال شدن سیستم اژدها مسیریه برای اژدها شدنش، اونم با تکاملی که عمدتا از راه بلعش و پذیرفتن مداوم ماموریت هاست.

تو این دنیا، هرکسی میتونه خدا بشه. همه اینجا میتونن با توجه به قدرت خدایی که دارن دسته بندی بشن، موجودات الهی، نیمه خدایان، خدایان حقیقی، رئیس ها، پادشاه ها... وقتی به هیجده سالگی میرسی، وارد قلمروی الهی میشی و صاحب یکی از فرقه ها میشی... فرقه ها سطوح مختلفی دارن، اونایی که بااستعدادترن میرن تو فرقه های بهتر، و در نتیجه به رتبه خدایی بالاتری میرسن... هان‌وو، که وارد قلمروی الهی شده ولی پایین تر...

جون شیائویائو وارد دنیای فانتزی عجیب و غریبی شد و وارث جوان و قدرتمند یک خاندان قدیمی و نیرومند شد. اون با داشتن پشتوانه ای شکست ناپذیر و استعداد خیره کننده، یه سیستم امتیازدهی هم به دست آورد. جون از همون اول با امتیاز گرفتن، یه بدن الهی اعظم باستانی رو به طور کامل به دست آورد. با کمک این سیستم، جون شیائویائو قدم به قدم به سمت رسیدن به قله قدرت در اون دنیا حرکت کرد!