I Am Really Not the Demon Lord!

اسم من سیریسه و خیلی چیزا حالیمه. یه سیستم جدید رو هم همین چند وقت پیش فعال کردم. هر دشمنی رو که هدف بگیرم، عمیق‌ ترین آشفتگی درونیش رو بیرون میکشم. بعد از اینکه باهاشون درگیر میشم، قدرت جنگیم همش زیاد میشه. اومدم تا از انسان ها محافظت کنم و به خاطر همه انسان های دنیا بجنگم! این سیستم رو هم باید همچنان فعال نگه دارم!

تناسخ پیدا کرد و تبدیل به شاهزاده‌ی تنزل یافته شد. خوشبختانه دنیا با چین جون بد تا نکرد و سیستم افسانه‌ای رو فعال کرد! همه‌ی شخصیت‌های افسانه‌ای می‌تونن احضار بشن! پادشاه میمونی که می‌تونه با یه چوب رود و کوه رو از هم بشکافه! با چشم و گوش بصیرت! راهبی که آدم‌ها رو کف دستش جا می‌ده و کسی نمی‌تونه فرار کنه! در این دنیای خدایان و شیاطین، من پیمان بستم که قدرتمندترین خدای امپراطور بشم!

همه‌ی نژادها به زمین حمله کردن. لاک‌پشت خونگی سو بای تبدیل شد به لاک‌پشت سیاه، و گربه‌ش هم تبدیل شد به ببر سفید. پرنده‌ی سرخ و اژدهای لاجوردی، که جانورهای باستانی مقدس بودن، به زودی بهشون ملحق شدن. ولی این جانورهای الهی اشتهای وحشتناکی دارن، که باعث شد سو بای تبدیل بشه به یه تاجر بدنام که برای همه دردسر درست می‌کنه. «داداش، این خون لاک‌پشت سیاهه، فقط ده میلیارد می‌فروشمش. هی، چون نمی‌خوای بخری...

عصر یخبندان شروع شد، آخرالزمانی سخت و طاقت‌فرسا. کسی که پنهانی دوستش داشتم، بهم خیانت کرد و من رو کشت... بعد از اینکه به گذشته برگشتم، یه توانایی جادویی به دست آوردم. خوراکی‌هایی که خوردم، یهویی تبدیل به گیاه شدن و تونستم گوشت رو با دستام بزرگ‌تر کنم... میون این همه بحران، اندفعه می‌خوام برای خودم زندگی کنم!

اگه توی اعترافش عشقیش به استاد زیباش شکست بخوره تبدیل به سگ میشه؟ ژانگ یی سیستم سرنوشت رو بدست اورد و بدن فوق‌العاده مقدس رو بیدار کرد. تا وقتی بتونه قلب دخترای خوشگل رو برای پیوستن به حرمسراش بدست بیاره، میتونه قوی تر بشه! یه استاد بی احساس، یه ارشد تایوئیست جذاب، یه خواهر کچیکتر ناز، یه شاهدخت مریض، و یه قدیس بیچاره... ولی اون هیچ علاقه ای به عشق نداره: جون جدتون ولم کنین! به این سیستم سرنوشت نم...

میگن آسمان و زمین نسبت به همه سخاوتمندن... اما من میگم این مزخرف کامله! دائوی آسمانی سابق یه شرور به تمام معنا بود، و این قضیه برای دائوی آسمانی دوم فرقی نداشت چنان کشت و کشتاری راه انداخت که بیا و ببین! وقتش رسیده خودم این جهان لعنتی رو راست و ریس کنم!

شخصیت اول داستان ما به یه دنیای دیگه منتقل شد و اولین چیزی که بعد این انتقال واسش اتفاق افتاد این بود که مجبور شد تن به یه ازدواج بده...

هانگ ژینگ وانگ، که تا به حال به طور بی‌حاشیه زندگیو به عنوان یک برده شرکتی تحمل می‌کرد، یه روز سیستم نهایی رو بیدار کرد؛ که هر چقدر بیشتر لذت میبرد، ثروتمندتر میشد! بعد از اون، از یک کارمند پایین‌رتبه به یه رئیس رتبه بالا تبدیل میشه، روی ساده‌لوحان قدم میزاره و به متکبران رو خورد میکنه. و اینجوری، سفر اون به عنوان یک سرمایه‌دار الهی آغاز میشه!

بعد اینکه بعنوان ارباب شیاطین دوباره متولد شدم، برای برترین شدن توی دنیا فقط میتونم هنرهای رزمی زنا رو کپی کنم؟ وایسا، این روش چرا انقدر منکراتیه؟ استاد! خاله رزمی کار! خاله ارشد رزمی کار! هر سه تاتون منو ببخشین، دیگه بدنم تحملشو نداره!

هرچی شاگردهام قوی‌تر بشن، من خیلی بیشتر قوی می‌شم! یه جوری که خیلی سریع‌تر از اونا قوی می‌شم. با این قدرت، می‌تونم کل دنیا رو فتح کنم و هیچ‌کس دیگه به گرد پای من هم نمی‌رسه!