Maxed Strength Stats Necromancer

تو یه، که به دوران باستان سفر کرده بود، می‌خواست کشورش رو نابود کنه و به دوران مدرن برگرده. ولی به‌خاطر مجموعه‌ای از اتفاقات عجیب و به لطف سیستم سرنگونی ملی، به تدریج داچیان که در آستانه‌ی نابودی بود رو به سمت اولین امپراتوری‌ای هدایت کرد که...

دنیا های موازی وجود دارن. و خیلی از اونا در حال از بین رفتنن. آخرالزمانی که به سراغ دنیا های موازی میاد، وظیفه ی من اینه که به این دنیا ها برم و نجاتشون بدم. چرا؟ چون سیستم بهم دستور داده. ولی من به کمک لازم دارم... ساختن یه سازمان و جمع کردن قدرتمند ترین آدمای دنیا چطوره؟ "موسسه رستگاری"، اینطوری ساخته شد.

در دورانی که میشه تمام جادوها رو از شبکه آسمان دانلود و استفاده کرد، لی آنگ میراث جاویدان های باستانی رو به ارث برده و میتونه از روزنه های شبکه آسمانی سؤاستفاده کنه. طلسم ها، سلاح های گرم و تیغه های بُران! لی آنگ قدرتمندترین هکر آسمانی این عصره!

هنگامی که لین هائوتیان در حال مرگ بود به کمک کریستال نه آسمان دوباره در بدنی دیگر به زندگی بازگشت. بدن او متعلق به پسری به نام لین ژو بود که خانواده اش از مقام خود سلب شده بودند و اورا پیش دوست پدرش فرستاده بودند تا در آنجا زندگی کند و با دختر آنها ازدواج کند. اما حال که این بدن متعلق به یک قادر مطلق است. دیگر کاخ جایی برای ماندن نیست. او تمام توانایی های تذکیه خود را از دست داده است و حال میخوا...

پنج تا شاگرد دارم که یکی از یکی خوشگل تر و دلرباتر و فریبنده تر. ولی همشون شیطان های معروف و بدنامن؟! شاگردا، به خاطر جون استادتون یه ذره رحم و مروت داشته باشین!

شرلوک یه شیطانه که به تازگی ارباب سیاهچال شده و تصمیم داره که تبدیل به یه شاه شیاطین بزرگ بشه. تا زمانیکه یه روز با مردمی روبرو میشه که به خودشون اسمای عجیب میدن، با هم داد و ستد میکنن و برای جنگیدن مشتاقن. اونا به خودشون میگن بازیکن!

لو چن تست فیزیکی بازی غیرطبیعی داشت، واکنش عصبیش کند شد و حافظه؜ش از دیروز رو از دست داد. اون توسط لایه؜هایی از اسرار احاطه شده بود. وقتی که قفل یه حرفه؜ خاص توی بازی رو باز کرد و آماده بازگشت به اوج بود، ولی بعد یه حادثه دیگه رخ داد…

همه چیز درست مثل ۱۰ سال قبله، یه سفینه فضایی یهویی تو آسمون پیداش میشه و ۹۰ درصد مردم به زامبی تبدیل میشن...باید یه تیم تشکیل بدم و آیتم هایی که میخوام و بدست بیارم...باید کریستال هارو پیدا کنم و شیار های چرخنده هارو کامل کنم... من ، یه ژانگ مین، دوباره متولد شدم تا زنده بمونم...

چرا حتی وقتی هم که شانس بهم رو کرده و به یه دنیا دیگه ایسکای شدم باید زجر بکشم و منتظر مردن باشم ؟! معمولا وقتی کسی تناسخ پیدا میکنه به عنوان یه قهرمان یا شخصیت خوب داستان بیدار میشه ، ولی من به عنوان ارباب یه فرقه شیطانی بیدار شدم که سرنوشتم کشته شدن به دست بازیکن هاست ! ولی از اونجایی که تو ساخت این بازی دست داشتم ، خودم باید سرنوشت خودمو تغییر بدم ، کسی تو این راه کمکم نمیکنه .

کل خاندان یه دچار نفرینی شدن که یه نشون سیاه باعث عذاب و بعد 10 سال موجب مرگشون میشه بعد مرگ اکثر خاندان در لحظه آخر تانگ مینگ بصورت اتفاقی با یه زن شب رو میگذرونه و اون نشون سیاه محو میشه ولی برای اینکه دوباره نفرین برنگرده نیاز به زن بیشتری داره...