آخرین آپدیت ها

جین هیوک که یه یوتیوبر بازی های ویدیویی است، تنها فردی هست که بازی [برج رقابت] را تمام کرده است، اما وقتی میزان محبوبیت این بازی کم می شود، گذراندن زندگیش تنها با پولی که از استریم کردن در میاورد غیر ممکن می شود. به همین خاطر مجبور به انجام هر کاری برای پول در آوردن می شود. اما یک روز، بازی [برج رقابت] به واقعیت تبدیل می شود و اگر کمتر از ۹۰ روز مردم بازی را انجام ندهند، بشریت نابود خواهد شد. جین...

گو یون، یک نابغه با استعداد و جوان، با تنزل رتبه در فرقه ی کینگ شان بخاطرتضعیف انرژی الهی خود توسط مهر خدای باستانی مجبور به انجام کارهای عجیب و غریب در فرقه میشود. در همین حین پدر او نیز از مقام ریاست خاندان عزل شده و توسط خاندان دشمن زندانی میشود. در این زمان گو یون راز نهفته بدنش را کشف کرده و با خدای باستانی پیمان میبندد...

چن ژی یه نابغه کندو و یه دانش آموز با استعداد که وقتی میخواست مخ دختری رو بزنه، رعد و برق بهش خورد و به دنیای بازی منتقل شد، حالا تنها کاری که می‌تونه انجام بده کشتن هیولاها و خدایان و بالا بردن سطحشه، آیا اون می‌تونه به دنیای خودش برگرده و به ادامه مخ‌زنیش بپردازه؟

گا-مین یون، یه دانش‌آموز 17 ساله، به مدرسه ای می‌ره که معروفه به مدرسه خلافکارها. درحالی که اون تو یه محیط پر از خشونت گیر کرده، که فقط قوی‌ترها دووم میارن، تلاش می‌کنه تا نمره‌های خوبی بگیره و وارد یه دانشگاه 4 ساله بشه. اما آیا اون می‌تونه نمره‌های خوبی کسب کنه تا به دانشگاه بره، یا اینکه وارد درگیری‌های بی‌پایان مدرسه می‌شه؟

وقتی 15 ساله بودم ، دست راستمو در میدان جنگ از دست دادم. وقتی 24 ساله بودم ، مهارتهایی را که برای بقا لازم بود ، یاد گرفتم. اما همیشه به من یک چیز می گفتند: "فقط بس کن." " اگر شما معلول نبودید ، می توانستید هر چیزی را که می خواهید یاد بگیرید ، بدون اینکه چیزی شما را عقب نگه دارد." "فقط مثل بقیه زندگی کن" وقتی 39 ساله بودم ، دست چپم رو هم از دست دادم و وقتی مصنوع رو خوردم ، هیچ چیزی ازش نمیدونس...

"هی اشتباه نکن. من هیچ‌وقت به تو به چشم برادر کوچیک‌ترم نگاه نکردم. تو حتی جایگاه درستت رو نمی‌شناسی." این خنجری بود که بیشتر از همه چیز بهش آسیب زد. هان میونگ وو، یه پسر باهوش از یه خونواده‌ی پولداره. ولی خدا به اون همه چیز نداده. اون یه مشکل قلبی ژنتیکی داره و تمام تلاشش رو میکنه تا اطرافیانش بهش احترام بذارن. ولی پدرش، که رئیسه و اعضای خونوادش هیچ‌وقت اونو جدی نگرفتن. در همون موقع بود که یه اتف...

تاپونگ شین تمام زیر و بم بازی ویدیویی مورد علاقه ی خود پارادیسو را به خوبی میشناسد! با اینحال، ماجراجویی های او‌ درون بازی پس از مرگش به طور ناگهانی پایان می یابد. اما این آخر داستان او نیست، او‌ به عنوان لرد بی کفایتی در یک کشور سرد تناسخ میابد...در پارادیسو! حالا، او باید دنیایی را که همیشه دوست داشت، بسازد و از باگ هایی که از آنها خبر دارد استفاده کند و خودرا به تنها شخصیت اصلی این ماجراجوی...

"همیشه میخواستم به بقیه کمک کنم و مثل یه قهرمان بنظر برسم، ولی چی به دست آوردم؟ هیچی آخرشم مردم" سیستم برترین رئیس فعال شد، شما در بدن شخصی دیگر تناسخ پیدا میکنید. "چی؟ پس میتونم دوباره زندگی کنم؟ دیگه قرار نیست مثل زندگی قبلیم به فکر قهرمان شدن باشم، رحم و مروتی در کار نیست"

"حتی اگه فرصتی که بهت داده میشه از سمت خدایان نفرت انگیز باشه، باید اون فرصت رو دو دستی بچسبی، چون میخوان همه چی رو به نابودی بکشن، همشونو میکشم" آخرین بازمانده گونه انسان ها با پادشاه شیاطین مبارزه میکند و بعد از شکست خدایان به او فرصت برگشت به ده سال پیش را میدهند. شیاطین، موجوداتی که همه چیز رو از انسان ها گرفتن و خدایانی که بخاطر لذت بردن به انسان ها نگاه میکردن، همشونو تیکه تیکه میکنم.