-
خلاصه داستان وقتی 15 ساله بودم ، دست راستمو در میدان جنگ از دست دادم. وقتی 24 ساله بودم ، مهارتهایی را که برای بقا لازم بود ، یاد گرفتم. اما همیشه به من یک چیز می گفتند: "فقط بس کن." " اگر شما معلول نبودید ، می توانستید هر چیزی را که می خواهید یاد بگیرید ، بدون اینکه چیزی شما را عقب نگه دارد." "فقط مثل بقیه زندگی کن" وقتی 39 ساله بودم ، دست چپم رو هم از دست دادم و وقتی مصنوع رو خوردم ، هیچ چیزی ازش نمیدونستم و من... به عنوان یک تازه کار 15 ساله متولد شدم. این داستان یک مرد بی استعداد است که از مرزها فراتر رفته است. این داستان شوالیه شدن یک مرد معمولی است. این داستان پادشاه غیرمعمولی است که از مردم خود محافظت می کند.دونیت سیستم دونیت سیستمی جهت حمایت بیشتر دست اندرکاران این کار می باشد با این حمایت دست اندرکاران باعث افزایش سرعت بروز رسانی و ادامه این کار می شود پول حمایت به صورت مستقیم برای دست اندرکاران این کار انتقال داده می شود -
- در صورت ارسال نقد و تایید آن در مانیست 5 چپتر رایگان به عنوان هدیه دریافت میکنید
ارسال نقد FaTi24 آبان 1402رتبه کلی9/10داستانش خیلی هیجان انگیزه هرچی بیشتر میری جلو جذاب تر میشه یه داستان که دربارهی تلاش چهار دوسته که کم کم تعدادشون زیاد میشه و اینکه هر سری یه چالش جذاب رو پشت سر میزارن بنظرم کسایی که به داستان های تناسخی یا داستان های جنگی یا دوستانه رو دوست دارن حتما نگاه کنن چون بنظرم دیده نشده این مانهوا دوست دارم به همه معرفیش کنم و بقیه هم این کار جالب و جذاب رو بخونن همینطور امیدوارم زود زود بقیه چپترهای این مانهوا بیان تا بشه بخونمشون و اینکه خیلی از گروهتون تشکر میکنم بابت ترجمه این مانهوای زیبا و عالی خیلی ممنون -
-