I Dominate the Game

اقرار می کنم، سر سفر در زمان، حتما تقلب هم هست و افراد موهبت های ویژه ای دریافت می کنن، ولی جدی، کدوم جادوگر تازه کاری فقط نفرین های تاریکی امثال " افسون های ممنوعه " رو بلده آخه؟ من انسانم، ارباب تاریکی نیستم که! اوه خب، افسون های ممنوعه هم خیلی باحالن ها!

در آن شب تنهایی که در بیمارستان در حال مرگ بود، از ترس مرگ و میل به طعم زندگی، ذهنش به طور بی‌سابقه‌ای سرشار از احساسات مختلف شد. میاستنی گراویس - یک بیماری لاعلاج که در آن عضلات فرد به آرامی تحلیل می رود تا روزی که دیگر نمی‌تواند حرکت کند و فقط اشک می‌ریزد. "یعنی من دارم میمیرم؟" وقتی دوباره چشمانش را باز کرد، درست در وسط یک سوء قصد بود و به داخل بدن یک نوزاد دو ساله رفته بود. او به عنوان فرزند ن...

زیردست ها و همرزمانش یکی پس از دیگری بهش خیانت کردند. و نسل جاودانه ها سرنگون شد. بدنش بی جان اما روحش همچنان زنده است. و حالا اون قصد داره تا با کمک ارزشمند ترین گنج "کتاب فرمانروای کبیر" انتقام خودش رو بگیره‌. لو ووجی به زمین برگشته و آماده است تا همه دشمن هاش رو قتل عام کنه و قدرت و جایگاه والای سابقش رو به دست بیاره. در این زندگی، اسم " ووجی" باید از خورشید و ماه و حتی از کل دنیا هم بالاتر قرا...

شاید برات عجیب باشه، اما الان روزهای پایانی دنیاست و مرگ در یک قدمی همه ماست. من یه پناهگاه آخرالزمانی دارم‌، اینکه چجوری اونو به دست آوردم و چه اتفاقی افتاده رو بعدا بهت میگم؛ حالا بگو ببینم، میخوای به پناهگاه من ملحق شی؟

شن شینگ از وقتی یادشه یه بچه یتیم بوده‌...‌ که یه روز رییس خاندان لین سرپرستی اش رو به عهده می‌گیره و درست وقتی که شن شینگ فکر می‌کرد بالاخره می‌تونه طعم محبت رو بچشه، متوجه میشه همه اعضای خانواده لین ازش متنفرن و حاضرن به هر قیمتی که شده از شرش خلاص شن، از افترا و تهمت بگیر تا اجیر کردن آدم که کتکش بزنن... اما کی گفته کسی که بدبخته قراره تا ابد بدبخت بمونه.

سفر به دنیایی دیگر، ژانگ ژوان خودش را درحالی پیدا کرد که به یک استاد محترم تبدیل شده بود. همزمان با تناسخش، یک کتابخانه ی اسرار آمیز داخل ذهنش ظاهر شد. وقتی به چیزی نگاه میکند، مهم نیست وسیله باشد یا انسان، یک کتاب درباره ی ضعف های ان داخل کتابخانه ذهنش ظاهر میشود و به همین ترتیب ژانگ ژوان قدرتمند میشود. "فرمانروا ژویانگ، چرا انقدر از پوشیدن لباس زیر متنفری؟ به عنوان یه امپراطور،نمیتونی یکم بیشت...

قهرمانان بی شُماری جون شون رو به خطر میندازن، با این تفکر که نقش اصلی داستان ان، ولی اون فقط فرد برگزیده است که طرح اصلی اثر دربارشه و ازش محافظت میکنه، در آخرین طبقه برج شیاطین، هیولایی آرمیده بس قدرتمند و خوفناک، ترسناک تر اینه، هیچ اطلاعاتی هم ازش موجود نیست و مهم تر از اون، بند به خود برج هم نیست، میدونی این یعنی چی؟

لو ژو بیدار می شود تا به بزرگترین رئیس شرور در جهان تبدیل شود که متوجه می شود 9 شاگرد کله خر شیطانی دارد. شاگرد ارشدش به نام یو ژنگهای، یک قبیله زیرین با هزاران نوچه دارد. و شاگرد دومش، شمشیر شیطانی، با هر کسی به مشکل بخورد او را می کشد. حال بدون پایه های تهذیبش چگونه می تواند این شاگردان شیطانی را کنترل کند؟

تغییرات جهانی پیش میاد، بازی واقعیت پیدا می‌کنه و فاجعه‌های شیطانی شروع به ویرانی می‌کنن. برای مقابله با همه اینا، هرکس باید یه کلاس انتخاب کنه و سطح خودشو بالا ببره. لین یه از همون اول استعداد سطح اسطوره ای داره و هر مهارتی استفاده کنه وارونه میشه. کشیش‌ها ضعیفن؟ اگه من از مهارت درمانی‌ رو بقیه استفاده کنم، ممکنه بمیرن!

«اگر اکسیر فاسد شده باید چیکار کنم؟ نترس! فقط زمان اکسیر را به عقب برگردون، من همه ی اکسیرهای تاریخ مصرف گذشته تون رو میخوام! اگر روش تهذیب خیلی کند باشه باید چیکار کنم؟ نترس! فقط زمان تهذیب رو صد سال ببر جلوتر، بعد خیلی سریع روی تهذیب با موفقیت تسلط پیدا میکنی. اگر رشد سبزه های روحانی خیلی کند باشه باید چیکار کنم؟ نترس! فقط زمان رشد سبزه های روحانی رو ده هزار سال سریعتر کن، بعد سبزه های روحانی بل...