Dazao Yi Jie Zui Qiang Shaolinsi

اعضای فرقه‌ی من به طرز خارق‌العاده‌ای قوی‌ان. شاگردام همه‌شون جزو کله‌گنده‌هان! و من؟ من قراره تبدیل به کسی بشم که تو این سرزمین رقیبی نداره!

شیائو کینگ یک پسر دبیرستانی معمولی که روزی به صورت اتفاقی وارد دنیای پریان شد و طی سیصد سال مراقبه و تمرین توانست به حد اعلی قدرت و خرد برسد. روزی که در صدد ورود به قلمرو ابدیت بود به صورت اتفاقی از حفره ای در زمان و مکان عبور کرد و به جهان انسانها بازگشت . اما این دنیای او نبود . در این جهان یکی از کلیدی تربن عناصر جامعه انسانی برعکس شده بود...

اون همیشه فکر میکرد که یه آدم عادیه، ولی خبر نداشت که کلی ایتم آسمانی توی خونش هستن. حتی مرغی که پرورش میده هم یه ققنوسه. قبل این که سیستم بهش اجازه ارتباط با تهذیب گر ها رو بده اون فکر میکرد که یه آدم عادیه. ولی وقتی با اونا ملاقات کرد فهمید که وقتی تهذیب گر ها اونو میبینن هرچقدر هم که قوی و والا مقام باشن، ازش میترسن و جلوش زانو میزنن...

ناگهان زمین توسط سونامی که منشأ ناشناخته ای دارد، احاطه میشود. همانطور که زمین به لرزه در آمده، این سیل قدرتمند سبب لرزاندن کوه ها در امواج می‌شود...سو یی از خواب بیدار میشود و شهر رو سیل زده میبیند، اجساد زنده شده اند و جانوران جهش یافته اند...در بازی خدایان، شکار و تکامل آغاز می‌شود.

سونگ آن، یه برنامه‌نویس بدبخت و پایین‌رده است که توی اجتماع جایی نداره. کار روزمره‌ش اینه که توی یه بازی به نام [دنیای جدید] باگ‌ها رو درست کنه. ولی بیشتر از این که به کارش علاقه داشته باشه، عاشق اینه که یواشکی توی نکات مخفی خودش رو بذاره. حالا که بازی به یه دنیای واقعی تبدیل شده، آیا سونگ آن می‌تونه با شناختی که از باگ‌های بازی و نکات مخفی که خودش گذاشته، موفق بشه و زندگیش رو زیر و رو کنه؟

پادشاه دنیای زیرزمینی چن یان لو میمیره و تو بدن یه دانش آموز توی گذشته تناسخ پیدا میکنه. "میخوام که یه زندگی عادی داشته باشم و مثل یه دانش آموز عادی دوست دختر پیدا کنم و باهاش خوش بگذرونم، ولی الان وقت این کارارو ندارم و مسائل زیادی هست که باید بهشون رسیدگی کنم! نباید اتفاقای وحشتناکی که برای همراهانم تو زندگی قبلیم افتاد اینبار هم بیفته."

شن شینگ از وقتی یادشه یه بچه یتیم بوده‌...‌ که یه روز رییس خاندان لین سرپرستی اش رو به عهده می‌گیره و درست وقتی که شن شینگ فکر می‌کرد بالاخره می‌تونه طعم محبت رو بچشه، متوجه میشه همه اعضای خانواده لین ازش متنفرن و حاضرن به هر قیمتی که شده از شرش خلاص شن، از افترا و تهمت بگیر تا اجیر کردن آدم که کتکش بزنن... اما کی گفته کسی که بدبخته قراره تا ابد بدبخت بمونه.

دنیای بازی با دنیای آبی ادغام میشه و دوران طلوع فرا میرسه. ژو یی به طرز عجیبی وارد این دنیا میشه و تبدیل به یه دزد ساده میشه، اما یه چیزی تو مهارت هاش درست نیست. بینش: تمام آسیب های واقعی پنج برابر میشه؟ با یه حرکت چاقو میشه به راحتی 9999 ضربه زد؟ دست خدا: دزدی تضمینی. حتی میشه ویژگی ها و مهارت های هیولاها رو هم دزدید؟ به خاطر همین، ژو یی تصمیم میگیره که دیگه آدم نباشه. تبدیل شدن به یه هیولای قدرت...

دفعه قبل سعی کردم یه زندگی آروم رو پیش بگیرم؛ این راه هیچی جز خیانت دیدن برام نداشت و آخرش هم توسط نزدیکانم کشته شدم و توی زمان به عقب برگشتم، به 300 سال قبل! این دفعه نوبت اوناست که تاوان کاراشون رو پس بدن!!! بهتره که آماده باشن چون میخوام زندگی‌شونو جهنم کنم!

اسم من شیا چیه. من اول فکر میکردم چهار استاد زن دارم که منو توی مسیر خدا شدن همراهی میکنن، ولی فکر نمیکردم هر کدوم انگیزه باطنی خودشونو داشته باشن. اونا میخوان از من سوء استفاده کنن؟!