I Eat Soft Rice in Another World

ژانگ هائو با دیدن ماه خونین که در هر قرن یک بار رخ میده از هوش رفت. وقتی به هوش اومد متوجه شد دنیا عوض شده... اعم از نقش جنسیت ها و مفاهیم شون، از ازدواج با زن ها گرفته تا ازدواج با مرد ها، جوری که حتی زن ها باید هزینه جهیزیه رو بپردازن. اینکه زن ها خرج خونه رو بدن و مرد ها، مرد خونه باشن یه امر عادی شده بود. و زن ها بدون ماشین یا خونه نه تنها تحقیر میشن، بلکه مجبورن برای خودشون یه شوهر پیدا کنن. اگه زن ها بیوفتن دنبال مردا جای تعجب نداره، ولی اگه برعکسش اتفاق بیوفته واقعا عجیبه... "حتی تو این دنیا هم که همه تیکه ها افتادن دنبالم، من میخوام مردونگی خودمو حفظ کنم!"