آخرین آپدیت ها

بعد یه تصادف تو سربازی کانگ جینهو توانایی دیدن آینده رو پیدا می‌کنه. اون تصمیم می‌گیره از این توانایی برای سرمایه‌گذاری تو شرکت‌های مختلف استفاده کنه و پول در بیاره، با هدف اینکه بهترین سرمایه‌گذار دنیا بشه. این توانایی تا کجا می‌تونه پیش بره؟ فراتر از سرمایه‌گذاری‌ها، به اقتصاد، سیاست، شرکت‌ها و حتی مسائل جهانی هم مربوط می‌شه. حالا او داره دنیای اقتصادی رو متحول می‌کنه!

"یو جی هان، تو بدردنخوری." یو  جی هان، عضو گروه کیم هیونتاِ، گروه رتبه یک کره، خیلی ناگهانی اخراج شد. بعد از ۷ سال زحمت و کار، تنها چیزی که براش مونده یه جایزه ناچیز ۱۰ میلیون وونه. اما مشکلی نیست. من "الگوبرداری" رو دارم، مهارتی که احتمال هر چیزی رو میبینه. [اگر به انجمن باحال ملحق بشی احتمال تبدیل شدن به انجمن بزرگ: ۹۹٪] قسم میخورم یه روزی از تو موفق‌تر بشم، کیم هیونتاِ!

لی هیون ووک، امپراتور فولاد، آخرین ناجی بشریت بود، ولی مرد. برای تغییر آینده، جایی که به عقب رفت... ارتش بود؟!! "از بین این همه جا چرا اینجا!؟" سرجوخه لی هیون ووک که با خوردن فلز به طور خاصی قوی میشد!

[اثری دیگر از استودیو Swordmaster’s Youngest Son] قوی‌ترین خاندان رزمی توی کره جنوبی، خاندان رزمی مشهور لی ـه. اونا لی چئول رو چون یه بچه‌ی نامشروع بود، تحقیر و طرد کردن. لی چئول برای اینکه زنده بمونه، مجبور شد توی سایه‌ها زندگی کنه، اما در نهایت به خاطر دسیسه های خانوادش تعقیب و کشته شد. ولی یه فرصت دوباره بهش داده شد— تا به گذشته برگرده. با استفاده از توانایی "جذب خاطرات سلاح‌ها" به عنو...

دکولین، باس میانی بازی که خودم ساختمش، یه شخصیت محکوم به مرگه. توی ۹۹۹ مسیر از ۱۰۰۰ تا قراره بمیره. اون باس الان منم. "توی هر خط داستانی و مسیری محکوم به مرگم" دکولین قراره مثل یه شرور واقعی، تو هر حالتی کشته بشه. [هدف اصلی برای بقا: تبدیل به بخشی ضروری برای بازی.] اگه قراره حتماً بمیرم، پس کاری می‌کنم که این دنیا بهم نیاز داشته باشه و خودم سرنوشتم رو عوض می کنم.

نمیدونم کی و چجوری اما آخرالزمان فرا رسید و من تبدیل به یه زامبی کاملا معمولی شدم. برای زنده موندن مجبور بودم سال‌ها تمرین کنم و الان قوی‌ترین زامبی دنیام، پادشاه بی‌رقیب دنیای مردگان! حالا نوبت دنیای آدماست...

روزی که قهرمان کندو، شیهو، تصمیم گرفت به مادر مجردش کمک کنه تا یه رستوران گوکباپ رو اداره کنه، خبر مرگ خواهرش، شی‌یئون، به دستش رسید. در حین مراسم خاکسپاری، شیهو متوجه میشه که یه چیزی اشتباهه. اینکه خواهرش خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده. حالا برای پیدا کردن حقیقت و انتقام مرگ خواهرش، شیهو دوباره شمشیرشو برمیداره تا نبردش رو شروع کنه.

دنیای بازی وارد واقعیت شده، هیولاها همجا هستن، بلایایی جادویی پشت سرهم پدیدار میشن، همه باید یه کلاس انتخاب کنند و لولشون رو بالا ببرند تا قویتر بشن. ژو یی که تا حالا کسی بهس توجه نمیکرد، یه کلاس رنک S+ از سمت فرشته مقدس دریافت کرد و کلاسشو به کلاس مخفی شوالیه مقدس تبدیل کرد! برکت اسلحه، برکت فرشته، برکت افتخار... با انواع و اقسام باف ها، ژو یی میتونست با هالش فضا رو نابود کنه، کی میگه کلاس شوالیه...

مردی که در دنیای دیگه به عنوان یک جادوگر کلاس نهم تناسخ یافت بود. بعد از نجات دادن قاره از جنگ اژدها و بازنشسته شدن. تصمیم گرفت یه رستوران کوچک در حومه شهر باز کنه، ولی اون یه رستوران عادی نیست. توی طبقه دوم رستوران، اژدهای سیاهی زندگی میکنه که به زنی به اسم رورین تبدیل شده. اون حریص، ناز و وفاداره، ولی نسبت به دنیای انسان ها بی تجربس. اونا زندگی شاد و گرمی دارن، به مشتریا میرسن، مشکلاتو حل میکنن...

[توانایی ویژه: زنده شدن] "چی؟ این اسکیل سوپر خفن دیگه چیه؟" اما، کانگ هیون نمی‌دونست مرگ چیه، آرزوی مرگ چیه و اینکه نتونه بمیره یعنی چی. مردی که با کمک بدن نامیراش تبدیل به بدنام ترین شکارچی روی زمین شد! " به عنوان یه فاجعه انسانی- نه، به عنوان کسی که جلوی فاجعه برای نژاد انسان رو میگیره، امروز هم زنده میشم!"

ببین اینو--!! [نجات دنیا تو باشگاه!] سال ۲۰XX. با حمله هیولاهایی که انگار از فیلم‌های درجه B اومدن، بشریت به یه قدرت جدید چشم باز می‌کنه! بین قهرمان‌هایی که بدون زحمت کشیدن، قدرت و نیرو ازشون می‌باره، یه "ببر" هست که از باشگاه قوی‌تر محافظت می‌کنه... نه، ببر نیست، یه مرده که تیشرت و شلوار طرح ببری پوشیده! امروز، مثل هر روز دیگه، با خوشحالی به بچه باشگاهی‌هاش خوشامد می‌گه. "چیه؟ بچه باشگاهی؟! نترس....

دِیوی شاهزاده ی یه کشور کوچیکه وقتی به کما میره وارد معبدی میشه که روح تمامی قهرمان های گذشته در اون مکانه دِیوی به مدت ۱۰۰۰ سال داخل اونجا تمرین میکنه و به عنوان یک قهرمان همه چیز تموم از کما بیدار میشه و میخواد انتقام بگیره و الان داستان زندگی شاهانه و انتقام دِیوی اغاز میشه

「از استودیویی که Necromancer's Evolutionary Traits را برای شما به ارمغان آورد!」 ایان پرکوس، یه دانش‌آموز سال سومی شمشیرزنی تو آکادمی، یه روز صبح از خواب بیدار می‌شه و یه تقویم رومیزی و یه نامه رو میزش می‌بینه که اصلا یادش نمیاد کی گرفته‌. نامه یه پیام مرموز داره: "اگه از آینده محافظت نکنیم، دنیا نابود می‌شه." وقتی میره آکادمی، می‌فهمه که بی‌خبر از خودش، یه هفته گذشته و تو این مدت، یه تازه‌...

یک یتیم خونهٔ خصوصی در روسیه به نام "عمارت مرده"، کودکان خردسال رو آموزش میده تا از اون ها مأمور بسازه. اسم رمز شان، افسانهٔ عمارت مرده که گمان میرفت گم شده، ناگهان تو یک مدرسهٔ راهنمایی در کره پیدا شده!!

عصر یخبندان شروع شد، آخرالزمانی سخت و طاقت‌فرسا. کسی که پنهانی دوستش داشتم، بهم خیانت کرد و من رو کشت... بعد از اینکه به گذشته برگشتم، یه توانایی جادویی به دست آوردم. خوراکی‌هایی که خوردم، یهویی تبدیل به گیاه شدن و تونستم گوشت رو با دستام بزرگ‌تر کنم... میون این همه بحران، اندفعه می‌خوام برای خودم زندگی کنم!

یوکیتو تاکاهاشی، یه ماجراجوی رنک G، سال ‌ها مسخره میشد چون هرچقدر هم که لولش بالا می‌رفت، هیچ تغییری توی قدرتش ایجاد نمیشد. با اینکه سنش بالا رفته بود، همیشه آرزو داشت که دوباره جوون بشه و قوی‌تر بشه، اما قبل از اینکه به این آرزوش برسه، توی یکی از ماموریت‌هاش کشته شد. ولی بعد از مرگش یه اتفاق عجیب افتاد—یه پیام مرموز ظاهر شد: "یه باگ بحرانی توی سیستم وضعیت پیدا شد. زندگی شما به عقب برگردونده می...

[توسط استودیویی که {The Return of the Crazy Demon} و نویسنده ای که {The Breaker} را برای شما به ارمغان آورد] لطفا منو به گذشته برگردون... اگه نتونه اون شخص رو تو این دوران بکشه، فقط کافیه به گذشته برگرده. پس از [تکنیک بازگشت متعال] استفاده کرد تا به گذشته ای که خیلی دنبالش بود برگرده. [شمشیرزن بی‌ همتا] که همه‌ چیزشو از دست داده، خانواده، دوست‌ و حتی زندگیش، اولین قدمشو واسه انتقام برداشت.

تغییرات جهانی پیش میاد، بازی واقعیت پیدا می‌کنه و فاجعه‌های شیطانی شروع به ویرانی می‌کنن. برای مقابله با همه اینا، هرکس باید یه کلاس انتخاب کنه و سطح خودشو بالا ببره. لین یه از همون اول استعداد سطح اسطوره ای داره و هر مهارتی استفاده کنه وارونه میشه. کشیش‌ها ضعیفن؟ اگه من از مهارت درمانی‌ رو بقیه استفاده کنم، ممکنه بمیرن!

من زمانی اژدهای قرمز افسانه ای بودم و بر قله جهان ایستاده بودم. برای هزاران سال انسان ها، برادران و خواهران من رو سلاخی کردن. در نتیجه، گرفتن انتقام آرام آرام به تنها ماموریت من در این دنیا تبدیل شد. با این وجود، من شکست خوردم. در روز نبرد سرنوشت سازم با انسان ها، با بغض در قلب و جانم، شکست خوردم... اگه یه فرصت دیگه گیرم بیاد، انتقام برادران و خواهرانم ر.و میگیرم. اگه یه فرصت دیگه داشته باشم، این...

وقتی لی چان از کار بی‌کار شد، دربه‌در دنبال شغل پاره‌وقت می‌گشت و اتفاقی یه فروشگاه شبانه‌روزی بزرگ پیدا کرد. گول دستمزد ساعتی بالاش رو خورد و تصمیم گرفت از همون شب کارش رو شروع کنه. ولی مشتری‌های عجیبی سروکله‌شون پیدا می‌شد. خون‌آشام، کوبولد و حتی ساکیباس؟