آخرین آپدیت ها

جین سوهان، با اینکه یتیم بود، توانست به داخل گروه رقصِ شمشیرِ هلال ماه راه یابد و کودکی خود را در کنار آنها سپری کند. ولی یک روز شیطان زهرآگین، یکی از چهار شیطان بزرگ، توانست به ویژگی فیزیکی خاص سوهان پی ببرد و او را بدزدد. در نهایت، بعد از کلی آزمایش توسط شیطان زهرآگین، او به شاگردیش درآمد. او ده سال بعد سعی کرد بدنبال گروه رقص شمشیر برود ولی آنها بدست فرقه‌ی پلیدی که زادگاهش را تحت کنترل داشتند...

همه چیز درست مثل ۱۰ سال قبله، یه سفینه فضایی یهویی تو آسمون پیداش میشه و ۹۰ درصد مردم به زامبی تبدیل میشن...باید یه تیم تشکیل بدم و آیتم هایی که میخوام و بدست بیارم...باید کریستال هارو پیدا کنم و شیار های چرخنده هارو کامل کنم... من ، یه ژانگ مین، دوباره متولد شدم تا زنده بمونم...

در زمانی که افسانه‌ها و واقعیت با هم آمیخته‌اند، قدرت‌های خدایان و قهرمانان افسانه‌های باستانی مانند یونان، روم، یهود و مصر بر جهان مدرن قرن بیست و یکم نازل شده‌اند. کن یاناگیموتو، یک "بیدار شده" با توانایی‌های فیزیکی و حس‌های بسیار برتر نسبت به افراد عادی، پس از پنج سال کار به عنوان یک مزدور در خارج از کشور به کشور بازگشته است. پس از بازگشت، متوجه می‌شود که والدینش کشته شده‌اند و خواهرش توسط ساز...

"اگه فقط 10 سال جوون تر بودم...!!" گواک پیل سئونگ، یه شکارچی افسانه ای که تو سن 80 سالگی از بازنشستگی خودش لذت میبرد. به طور تصادفی توانایی جاودانگی رو به دست میاره و دوباره جوون میشه، بعد از یه وقفه طولانی به صنعت شکار برمیگرده... ولی بنظر میاد این صنعت بعد از گذشت سالها پر از فساد و شرارت شده!

خواهر من که گناهی نکرده بود، پس چرا اون قهرمانا که محافظ مردمن اونو به این روز انداختن؟ همشون قهرمانای فاسدن. از مهارت هاشون فقط به نفع خودشون استفاده میکنن. با قابلیتی که به دست آوردم توانایی همشونو میدزدم و خون تک‌تکشونو میریزم تا این دنیا رو اصلاح کنم و همشونو به سزای اعمالی که انجام دادن برسونم.

یروز، به یک «شخصیت ذخیره‌سازی» توی یک بازی تبدیل شدم!» یه گیمر بدون زندگی با هفت شخصیت سطح آخر توی بازی واقعیت مجازی با بالاترین سختی گیر کرده. از شانس بدش، وقتی که توی سطح 10 «شخصیت ذخیره سازی» اش بود، توی بازی گیر میکنه. ممکنه شروعی عجیب واسه زندگی جدیدش باشه، ولی لااقل میتونه با اونهمه وسیله آرامش داشته باشه، نه؟

لو لی یه برنامه نویس با استعداد ولی فقیر که به امید پیشرفت توی کارش به پایتخت اومده ولی توی شهرِ آدمای قدرتمند و پر نفوذ هیچ افق روشنی رو پیش روی خودش نمیبینه، تا این که یه اتفاق عجیب زندگیش رو برای همیشه تغییر میده و حالا کنترل زمان و زندگی آدما توی دستای اونه...!

" لحظه ای که دستم به اون آرتیفکت ها برسه، دیگه کارت تمومه! " این شروع داستان انتقام مرگ به ناحق کاشف دانجن، اِستِچ آرتلی یِره! دانجن ها با جذابیت قدرت آرتیفکت هاشون، انسانها رو جذب خودشون می کنند و با مُرده ها خودشون رو تقویت، اونها قربانیان بیشتری رو می طلبن. اما یک آرتیفکت مخصوص 《 نشان مورتِم 》در آستانه مرگ استچ آرتلی یِر رو به زندگی بر میگردونه و اون از این فرصت دوم برای گرفتن انتقامش استفاده...

وقتی که پادشاه شیطانی احساس میکنه که قهرمان اونو برای پیدا کردن عشق به چالش کشیده، به آکادمی انسان ها نفوذ میکنه تا در اون عشق بیشتر رشد کنه، ولی متوجه میشه که آکادمی زیر کلیسای مقدس هست...که هدف اصلی اون کشتن پادشاه شیطانه.

قوی ترین سرباز بشریت،کیم سونگ بین.اون همه چیز رو به خطر انداخت و جنگید...اما هنوز نتونسته از نابودی جهان جلوگیری کنه. بااین حال،افسانه اون تازه شروع شده چون اون ۲۰ سال به گذشته بازگشته. "حتما ....این بار اون رو میکشم." حالا که کاملاً با قدرت و تجربه فوق العاده مجهز شده است، تاخت و تاز قهرمان هنوز تمام نشده!

در قاره لانگ مای، هزاران قبیله قد علم می کنند، فرقه های بی شماری وجود دارند، و تهذیبگری راه گذران زندگی است. افراد قوی می توانند هر کاری بخواهند انجام دهند در حالی که ضعفا زندگی سختی را سپری میکنند. چن فنگ جوان دانتیان ناقصی دارد که باعث می‌شود قادر به تهذیب نباشد، او در برابر تحقیرها بی شماری مقاومت کرد. تا اینکه به یک نسل مرموز اژدها دست یافت، از پیله خود بیرون آمد و فصل جدیدی را در زندگی او باز...

تارو ساتو، مرد جوونی که از بچگی آرزوی یه ماجراجویی ماورایی رو داشت و جوونی خودش رو وقف پیدا کردنش کرد، سرانجام به تنهایی به دنیای دیگه منتقل میشه. با این حال، همه چیز برای اون خوب پیش نرفت، چون خاطرات زندگی قبلی اون نزدیک بود توسط خدا پاک بشه. با وجود این، اون در طول فرآیند تناسخ خودش تقریباً میمیره، که به اون اجازه میده تا شرایط یه توانایی خاص رو برآورده کنه و خوشبختانه خاطرات قدیمی خودش رو حفظ ک...

بعد از بار ها مُردن، شو شیائووِن میفهمه که گرفتار باف تقویت نفر اول و برتر شدنه که همیشه به کُشتنش میده، اونم یه مرگ بد. واسه همینم اون تو این تناسخ به خودش یه قولی میده، اینکه یه بد بخت باشه بدون فرصت اول شدن، ولی بازم تقدیر بیچاره اش میکنه و تو یه جامعه پر از ابر قهرمانان و ابر شرور، دارای قدرت خارق العاده ای میشه که همین باعث میشه وارد قضایای جدیدی شه با کلی دردسر.

اون به بدن ارباب جوان یه خانواده اشرافی قدرتمند توی یه دنیای فانتزی منتقل شد، اما از خونه اجدادیش بیرونش کردن و الان مجبوره توی یه خونه دورافتاده زندگی کنه!؟ اما چو ژوان اصلا اهمیتی نمیده، چون توی اون خونه یه سیستم که بهش کمک میکنه قویتر بشه! تا زمانی که به اندازه کافی توی اون خونه بمونه، می تونه قویتر بشه! دینگ~ شما به مدت یک روز در خانه ماندید، پاداش- تکنیک بدن نابود نشدنی... دینگ~ یک سال در خان...

سال ۲۰۴۴، دقیقاً قبل از تخریب جهانی همه ی سیاهچاله ها. وقتی چشمام رو باز کردم بیست سال قبل بود و همه ی برنامه های من برای بازنشسته شدن نابود شد. من، وو هی جه، باید دنیا رو نجات بدم تا بتونم بازنشسته شدنم رو تضمین کنم.

[شما وارد دانجن در خروجی اول ایستگاه گواچون شدید.] بعد سال‌ها مبارزه واسه بقا تو سیاره آلفن، کانگ ووجین به یه نکرومنسر وحشتناک و فرمانروای قلمروش تبدیل شده بود. ولی حالا که بالاخره به زمین برگشته، اون چیزی نیست جز یه بازیکن سطح پایین که دانجن ها رو واسه پول پاکسازی می کنه. ولی، به زودی، مهارتای چشمگیر ووجین باعث شد تا انجمن های بزرگ برای جلب توجهش رقابت کنن. و با حمله تهدید کننده دشمن قدیمی ووجین...

یه شکارچی رنک F. بدتر از اون یه آدم بدردنخور و بیچاره، یه برادر بزرگتر رنک F که داره برادر کوچکتر و فوق العاده ی رنک S اش رو پایین میکشه. برای من، کسی که زندگیش بدون اشتیاق گذرونده و در نهایت باعث مرگ برادرش شد، لقبی که بهم داده شده چیزی نبود جز... "بهترین سرپرست". درسته، اون موقع به جای اینکه درباره ی خودم به همه پز بدم و خوشحال بشم، با خودم گفتم بهتره به جاش این دفعه واقعا مراقب اون عوضی باشم.....

سان گان، صاحب کوه، به عنوان یک ببر متولد و به موجودی روحانی تبدیل شد. دختری به دیدار سان گان که در صلح و آرامش زندگی می کرد می رود و می گوید که به او خدمت خواهد کرد. سان گان سعی میکند او را بیرون کند، اما آن دختر جایی برای رفتن ندارد. سان گان بالاخره تصمیم گرفت دختر را پس بگیرد. و خطر های بی شماری او را تهدید میکند...

دو کیونوو گوسفند سیاه خانواده شمشیرزنای مشهورشه. اون حتی نمی تونه به تنهایی یک خرگوش رو بگیره. توی اولین روز کلاس پنجم، با دانش آموز انتقالی آشنا می شه و زندگی گذشتشو به یاد میاره. اون توی دنیای بازی ای که قبلاً بازی می کرد به اسم [ قلب های شجاع] تناسخ پیدا کرده بود. اون قبلاً از اینکه به عنوان یه بازنده تناسخ پیدا کرده بود ناامید شده بود، ولی، دانشجوی انتقالی یک باس متوسط که جهان رو نابود میکن...

۱۰ سال پس از برخورد شهاب به زمین، انسانها با هیولاهایی روبرو شدند که قبلا هرگز دیده نشده بودند، زو فان که ضعیف ترین جنگجوی شهابی است و به علت خیانت پدر به [ فرزند خائن ] نیز شهرت دارد، با فعال کردن [ سیستم جنگ سالار ] در مسیری قدم می گذارد پر از خطر تا حقایق پُشت پرده اتهام پدر را فاش کند، در این راه او باید بر دشمنان متعدد، چه هیولاها و چه انسانها پیروز شود و علاوه بر نجات پدر، او در نقش ناجی دنی...