-
خلاصه داستان یه روز یهویی برجی تو شهر ظاهر میشه. مردم تصمیم میگیرن اسم این برج رو سیاه چال بذارن، هر چند همونطور که پر از زمین های ناهموار و هیولاهای خطرناکه، سرزمین فرصت هایی هم بود که تو اون، گنج های بی شماری در انتظاره. وقتی سجون، مردی جوان با زندگی معمولی، به طور اتفاقی به سیاه چاله دعوت میشه، از احتمال اینکه پولدار بشه هیجان زده میشه، ولی اون تو منطقهی مخفی از برج گیر میوفته. همهی چیزی که اون داره چند تا دونه و بدنش هست. الان سجون باید کشاورزی کنه، منابع رو جمع آوری کنه و استراتژی چطور زنده موندن خودش رو تو اونجا پیدا کنه!دونیت سیستم دونیت جهت حمایت از تیم ترجمه و تولید است. این حمایت باعث افزایش سرعت انتشار و ادامه کار میشود. - شخصیت های این داستان واقعی نبوده و ساخته ذهن نویسنده میباشد
- در صورت ارسال نقد و تایید آن در مانیست 5 چپتر رایگان به عنوان هدیه دریافت میکنید
ارسال نقد -
-