-
خلاصه داستان وقتی داشتم کامنتهای مخرب رمانم رو میخوندم مردم. هنوز تو شوک مرگم بودم که یه فرشتهی مرگ پیداش شد و بهم گفت نویسندهی بد بودن گناه منه و برای جبرانش و رفتن به بهشت باید بعد تا پایان یکی از رمانهام زنده بمونم. و اینطوری وارد رمان «پادشاه شیاطین مُرده» شدم... «گندش بزنن!! چرا همهی این بلاها سر من اومده؟!» از شانس بد، شخصیتی که به جاش تناسخ پیدا کردم شاهزادهی شیاطین بود، شخصیتی که هیچ مهارت رزمیای نداشت و همون اول داستان مُرد!!دونیت سیستم دونیت جهت حمایت از تیم ترجمه و تولید است. این حمایت باعث افزایش سرعت انتشار و ادامه کار میشود. - شخصیت های این داستان واقعی نبوده و ساخته ذهن نویسنده میباشد
-
- در صورت ارسال نقد و تایید آن در مانیست 5 چپتر رایگان به عنوان هدیه دریافت میکنید
ارسال نقد Killua14 بهمن 1401رتبه کلی7.75/10داستانی جالب ولی تکراری ک در مانهوا های زیادی شبه آن وجود دارد ، اما تنها نقطه قابل توجهی که میشه بهش اشاره کرد ، روایت سرایی یک طرفه و طبیعی است. یعنی تا جای ممکن تفکرات شخصیت های دیگر به نمایش در نمیاد و بیشتر تفکرات شخصیت اصلی برامون نمایش داده میشه. داستان کمی کند پیش میرود ولی به دلیل جذابیت بالای کرکتر ها و فضای محیطی ، لذت ادامه دادن داستان تا حد زیادی افزایش پیدا میکند . این داستان برای افرادی که به موضوعات عجیب و جادویی علاقه دارند فوق العاده حساب میشه ولی اگر از دسته افرادی که منطق داستان براتون اهمیت زیادی داره ، باید گفت که داستان همیشه بر حسب منطق پیش نخواهد رفت و گاهی اوقات اتفاق های غیر منطقی خواهید دید. -
-