The Heavenly Demon Can't Live a Normal Life

در اخرین روز توی 19 سالگیم با یک خشونت ناخواسته زندگی من متوقف شد.و وقتی به گذشته برگشتم،تصمیم گرفتم که دشمنی باشم که شر رو از بین میبره.

ده سال پیش، دروازه هایی ظاهر شدن که زمین رو به یک بعد جادویی که انواع هیولاها درش سکونت داشتن، وصل کردن. جهانی که میشناختیم به ورطه نابودی کشیده شد و برای همیشه تغییر کرد. تو این دنیا که موجودات به بیداری رسیده ای به نام "شکارچی ها" باید بخاطر دفاع از بشریت با هیولاها مبارزه میکردن، سونگ جین-وو با لقب "ضعیفترین شکارچی بشریت"، خودش رو درون یه کشمکش برای زنده موندن میبینه. یک روز، بعد از ورود به س...

"اگه فقط 10 سال جوون تر بودم...!!" گواک پیل سئونگ، یه شکارچی افسانه ای که تو سن 80 سالگی از بازنشستگی خودش لذت میبرد. به طور تصادفی توانایی جاودانگی رو به دست میاره و دوباره جوون میشه، بعد از یه وقفه طولانی به صنعت شکار برمیگرده... ولی بنظر میاد این صنعت بعد از گذشت سالها پر از فساد و شرارت شده!

قاتلی که بهش خیانت شده بود، برمیگرده! ولی...هیچکس منو نمیشناسه؟! "پس دوباره قویترین میشم!"

یک جنگ بسیار سخت ۴۰ساله که امید و خوشبختی رو از بین بُرده. جین‌وون، مردی که خدای جنگ بود، بعد از دو دوره زندگی کردن برای برگردوندن نتیجه یک جنگ شکست‌خورده برگشته.

[توسط استودیویی که <Solo Leveling> و <Omniscient Reader's Viewpoint> را برای شما به ارمغان آورد!] «من همه ی مهارت‌هات رو میخورم!»، «لعنت به این مزخرفات بیدارشده»، «به جهنم که یه بازندم.» کیم ته هیون، که دردنیای بیدارشدگان به عنوان یک بیدارنشده زندگی میکند، جایی که اغماض، تحقیر و آزار و اذیت عادی است. بازنده لعنتی… زندگی لعنتی… بیداری لعنتی...! و لحظه ای فکر میکردم دیگه میمیرم، با "پادشاه"، موج...

قیسلاین پردیوم، پادشاه مزدوران و یکی از ۷ قدرت برتر قاره، به منظور گرفتن انتقام خانواده سقوط کرده‌اش جنگ عظیمی رو به راه انداخت. برنامه انتقامش به آرامی پیش می‌رفت تا اینکه توسط ایدون، کسی که هرگز انتظار نداشت ظاهر بشه، کشته شد. قیسلاین فکر می‌کرد کشته شده ولی در کالبد جوان‌ترش پیش از سقوط خانواده‌اش بیدار شد. در این فرصت دوباره، اون تصمیم گرفته که تمام تکه‌های اشتباه پازل رو اصلاح کنه و از اشتب...

توسط نویسنده ای که <پادشاه رزمی شکست ناپذیر> و <داستان بقای پادشاه شمشیر در دنیای فانتزی> را برای شما به ارمغان آورده است. "با این بدن که فقط استخونه چه کاری میتونم بکنم؟" کارناک با استفاده از اسرار ممنوعه ی "جادوی مرگ" به پادشاه مرگ تبدیل شد، ولی بخاطر غم داشتن یه بدن استخونی، باز دوباره دلش برای لذت های دورانی که انسان بود تنگ شده بود... "من زمان رو برمیگردونم!" بعد از یه مدت زمان طو...

یه انسان حقیر در حدی ترفیع رتبه پیدا می‌کنه که به یه خدا تبدیل میشه و بهش لقب" غروب خدایان" رو می‌دهند. ولی اون بعد از تبدیل شدن به یه خدای منفور و شیطانی همه چیزش رو از دست میده. صورت فلکی اش، ایمانش و موقعیتش. از خدا بودن خلع میشه و قدرت های الهیش ناپدید میشه. " می‌خوام باهام کار کنی." دقیقا در همین زمانه که فاناتوس، ارباب دنیای زیرین، دست یاری اش رو به سمت اون دراز می‌کنه... "غروب خدایان...

اون تو بی قانونترین مناطق جیانگهو زندگی میکنه، اگر میخواین وارد جهنمی که ساخته نشین پس خوب چشمهاتون رو باز کنید.