The Return of the Disaster-Class Hero

ایرن فریرا، یه پسر نجیب زاده که تو پر قو بزرگ شده، کل روز رو می خوابه تا از واقعیت فرار کنه. مردم لقب 'لرد تنبل' بهش دادن و همه اش مسخره اش می کنن، ولی اوضاع همین آش و همین کاسه میمونه، تا اینکه یه شب خواب عجیبی میبینه، درباره یه مرد اسرارآمیز و شمشیرش، و مسیر زندگی اش عوض میشه...

تازه دانشگاه رو تموم کرده بودم و وقتی داشتم بسته مردم رو تحویل می‌دادم تو آسانسور گیر افتادم که یهو یه صفحه‌ آبی و چندتا هیولا جلوم ظاهر شدن! از اونجایی که قبلاً رتبه اول اون بازی بودم، سطح جهنمی مرحله آموزشی رو به اتمام رسوندم و مثل یه بازیکن حرفه‌ای به بازی ادامه دادم.

پسر امپراتور بزرگ گلین, پرنس ارون, دریافت کننده "موهبت اژدهاست". اما به خاطر شورش عموش زیرون, به حومه پادشاهی « سرزمین برن » تبعید شد, "امپراتور زیرون میخواد همه ما رو بکشه..." با نگه داشتن آروزی قبل از مرگ پدرش راجب فراموش کردن تاج و تخت, ارون به عنوان یه دوک بدون قدرت در منطقه برن زندگی میکرد... اما یه روز پادشاه زیرون به منطقه حمله کرد! هدفش کشتن ارون نبود نابود کردن کامل منطقه بود! حتی خدمتگزا...

لی هیون هو، یه مرد معمولی که توی کره زندگی می‌کنه و دنبال کار می‌گرده، یک روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب متوجه میشه که خیلی ناگهانی به عنوان یه شاهزاده از سلسه‌ی جوسان دوباره متولد شده.

در راه مدرسه هان دائِسونگ بدون هیچ شرحی به جهنم می‌افته . در ابتدا ،ناامیدانه چند روزی در جهنم پرسه می‌زنه ، ولی با هدف برگشت به زمین، تصمیم میگیره هرجوری شده زنده بمونه...

اسم من یو ایل شینه و یه ناول نویس درجه سه هستم، ممکنه معنی اسمم به زبان کره ای "فقط خدا" باشه، اما لطفا شروع به پرستیدنم نکنید چون این فقط یه اسمه. توی این دنیا فقط با شکارچیا خوب رفتار میشه ولی معنیش این نیست که همشون برابرن. وقتی رتبه تون مشخص بشه زندگیتون کاملا زیر و رو میشه. من بالاخره موفق شدم از طریق یه بازی قدرتهامو بیدار کنم، این چیزی بود که همیشه آرزوشو داشتم، اما قدرتهای بیدار شده ی م...

یروز، به یک «شخصیت ذخیره‌سازی» توی یک بازی تبدیل شدم!» یه گیمر بدون زندگی با هفت شخصیت سطح آخر توی بازی واقعیت مجازی با بالاترین سختی گیر کرده. از شانس بدش، وقتی که توی سطح 10 «شخصیت ذخیره سازی» اش بود، توی بازی گیر میکنه. ممکنه شروعی عجیب واسه زندگی جدیدش باشه، ولی لااقل میتونه با اونهمه وسیله آرامش داشته باشه، نه؟

مهم نبود چقدر شمشیرم رو بچرخونم و تمرین کنم، قبل از اینکه بخاطر یه فاجعه بمیرم، مایه ی ننگ خاندانم شدم... درست زمانی که فکر میکردم مردم، با تمام ویژگی هایی که باز کردم به هفت سال قبل برگشتم.

قسمت های جانبی مانهوا «تک‌رو»

مامور فدرال (هید) "بایک یی سو" و رئیس یه باند جنایتکاری، بایک دوهیونگ، برادرهای دوقلو هستن. این برادرا علارغم صورت مشابه شون زندگی متفاوتی داشتن. بایک یی سو بهش خیانت میشه و هویت خودش رو دور میندازه تا برادرش بشه. این مامور فدرال به زودی رئیس یه باند خلافکاری میشه...!