آخرین آپدیت ها

توسط استودیویی که <Off to an Invincible Start> رو براتون به ارمغان آورد!] ناگهان سیاره‌ ای به اسم «ستاره روح» ظاهر شد. پیدایش این ستاره باعث جهش حیوانات و گیاهان زمین به هیولاهایی شد که می‌تونستن انسان‌ ها رو نابود کنن. درست زمانی که نسل انسان در خطر نابودی کامل قرار داشت، به طور اتفاقی راهی برای ورود به ستاره روح پیدا شد. انسان‌ ها فهمیدن که تو این دنیای مجازی قدرت‌ هایی به دست میارن که می‌تونن...

به دوهیون جون خودش رو به دلیل نقشه شیطانی انجمن‌های بزرگ از دست داد. بعد شخصیت اصلی بازی رو که هنوز توی سرویس بتای بازی‌‍ه در اختیار گرفت. من به عنوان کوچکترین پسر خاندان پولدار کنت، رائول، تناسخ پیدا کردم. "تمام چیزایی که از دست دادم رو میگیرم!" از بازیکن رتبه 1 بودن گرفته تا قدرتمندترین NPC، داستان جدید اون به عنوان رائول آغاز میشه.

یه دانش آموز توی در روز و یه قاتل در طول شب. شخصیت کم حرفی داره و هم کلاسی هاش ازش متنفرن. یه روز بدون هیچ هشدار کل کلاس به دنیای دیگه منتقل شد. در عین سردگمی، زنی به اسم لئونورا از راه میرسه و بهشون میگه شما کاندیدای قهرمانی هستید که ما برای شکست دادن پادشاه شیطان احضار کردیم، لطفا بهمون کمک کنید. لئونورا به هرکدومشون یه قدرت ویژه میده. ولی به آراگی قدرت ارزیابی داده شد که باهاش میتونست مشخصات...

همه‌ی نژادها به زمین حمله کردن. لاک‌پشت خونگی سو بای تبدیل شد به لاک‌پشت سیاه، و گربه‌ش هم تبدیل شد به ببر سفید. پرنده‌ی سرخ و اژدهای لاجوردی، که جانورهای باستانی مقدس بودن، به زودی بهشون ملحق شدن. ولی این جانورهای الهی اشتهای وحشتناکی دارن، که باعث شد سو بای تبدیل بشه به یه تاجر بدنام که برای همه دردسر درست می‌کنه. «داداش، این خون لاک‌پشت سیاهه، فقط ده میلیارد می‌فروشمش. هی، چون نمی‌خوای بخری...

ستاره ما تو میدون مبارزه شکوفا شده بود، اما قبل اینکه بتونه کامل بدرخشه جونشو از دست داد. با این حال وقتی دوباره چشماشو باز کرد، فهمید که تو یه دنیای دیگه به عنوان دین سوگرس، جوان‌ترین پسر یه کنت بااعتبار به دنیا اومده بود. استعدادی که پرورش داده بود... الان تنها محدود به یه زمینه نمیشه؟! استعدادی تو نیزه‌داری، آدمکشی، جادو، احضار و حتی شمشیرزنی که تو زندگی قبلیش نتونسته بود به خوبی یاد بگیره...

دکولین، باس میانی بازی که خودم ساختمش، یه شخصیت محکوم به مرگه. توی ۹۹۹ مسیر از ۱۰۰۰ تا قراره بمیره. اون باس الان منم. "توی هر خط داستانی و مسیری محکوم به مرگم" دکولین قراره مثل یه شرور واقعی، تو هر حالتی کشته بشه. [هدف اصلی برای بقا: تبدیل به بخشی ضروری برای بازی.] اگه قراره حتماً بمیرم، پس کاری می‌کنم که این دنیا بهم نیاز داشته باشه و خودم سرنوشتم رو عوض می کنم.

روزی که قهرمان کندو، شیهو، تصمیم گرفت به مادر مجردش کمک کنه تا یه رستوران گوکباپ رو اداره کنه، خبر مرگ خواهرش، شی‌یئون، به دستش رسید. در حین مراسم خاکسپاری، شیهو متوجه میشه که یه چیزی اشتباهه. اینکه خواهرش خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده. حالا برای پیدا کردن حقیقت و انتقام مرگ خواهرش، شیهو دوباره شمشیرشو برمیداره تا نبردش رو شروع کنه.

کیم موهیوک، نوه‌ی پادشاه نزول‌خواری، چون ته‌سان، که حتی کله‌گنده‌های کره هم جلوش خم می‌شدن، سعی می‌کنه خودش رو به عنوان یه عضو از خانواده چون ثابت کنه. اما با اینکه کلی تلاش می‌کنه، عموهاش توی یه دعوای وحشیانه برای ارث پدربزرگش بهش خیانت می‌کنن و می‌کشنش. ولی به جای اینکه بمیره، توی دهه ۹۰ میلادی بیدار می‌شه و یه شانس دوباره پیدا می‌کنه تا سرنوشتش رو از نو بنویسه. مصمم می‌شه که نذاره مادربزرگی که...

بشریت به عنوان یه نوع اکوسیستم کیهانی مخرب تعیین شد. برای کم کردن تعداد انسان ها، کسایی که جهان رو مدیریت میکنن یه بازی بقا راه انداختن. جین جه هی، از مرحله ی آخر بازی برگشته، و به یه نتیجه گیری واضح رسیده. "کانگ شیون - فقط اونه که میتونه ما رو به طرف پیروز شدن تو این بازی راهنمایی کنه." کانگ شیون، یه نابغه با مغزی بی نظیر. جین جه هی، بازگشته ای که توی بازی باخته و به گذشته برگشته. کانگ شیون ب...

این دورانیست که انسان‌ ها و موجودات جهش‌ یافته با هم زندگی میکنند. ارواح انگل، موجودات مناسبی را برای چسبیدن به خود انتخاب میکنند و از آنها تغذیه میکنند تا زمانی که کنترل بدنشان را به دست بگیرند و میزبان‌ هایشان را به موجودات جهش‌ یافته تبدیل کنند. برخی از این موجودات طبیعت خشونت‌ آمیز خود را نشان میدهند و سعی دارند نظم را مختل کنند. چین شی، که زندگی عادی‌ داشته، خود را در موقعیت مرگ و زندگی مییاب...

عصر یخبندان شروع شد، آخرالزمانی سخت و طاقت‌فرسا. کسی که پنهانی دوستش داشتم، بهم خیانت کرد و من رو کشت... بعد از اینکه به گذشته برگشتم، یه توانایی جادویی به دست آوردم. خوراکی‌هایی که خوردم، یهویی تبدیل به گیاه شدن و تونستم گوشت رو با دستام بزرگ‌تر کنم... میون این همه بحران، اندفعه می‌خوام برای خودم زندگی کنم!

کل عمرت قراره جون بکنی و تهش چی؟! از دست این آهن پرستا خیانت ببینی... یا شایدم بهتر از اون، یه تیکه از این زمین بی‌صاحاب بهت ارثیه داده بشه و تا آخر عمرت توش بپوسی... وقتی دیگه روزنه‌ی امیدی توی زندگیم وجود نداشت، یه سیستم بدست آوردم و باهاش اسنپ ملت شدم و کلی پاداش به جیب زدم! بریم ببینیم خدا تا کجا قراره بهمون حال بده...

[کار دیگری از استودیوی سازنده "Nano Machine" و "The Reborn Young Lord Is an Assassin"] شاید دنیا داره به سمت نابودی میره، اما ذهن من همچنان تو یه دنیای خیالی غرقه، مشغول ساختن و خلق کردن. انگار تو یه پناهگاه امن ذهنی قایم شدم که توش هر چیزی ممکنه. اطرافم پر از شلوغی و هرج و مرجه، ولی تو دنیای ذهنی‌م همه چی آروم و سر جای خودشه. یه جورایی انگار یه ماشین کوچیک تو ذهنم همیشه روشنه و بی‌وقفه ایده‌های...

لیانگ، شخصیت اصلی داستان، به دنیایی به نام «سرزمین وحش بزرگ» منتقل میشود. در اوج درماندگی و ناامیدی، به طور تصادفی سیستمی به نام «سامانه ی خونینۀ زِه» در وجودش بیدار می شود و از همین لحظه، همه چیز دگرگون می گردد! با تزریق خونینه های جانوران افسانه ای باستانی به خود، او نه تنها به قدرتی خارق العاده دست می یابد، بلکه به تدریج استعداد های قدرتمند درونش را نیز پرورش می دهد. همین حالا با خونینۀ روح...

موری، کودکی که توسط یک گروه نجات در خانه‌ای متروکه پیدا شده، در یک پناهگاه از خواب بیدار می‌شود. در حالی که با زندگی ناآشنایی سازگار می‌شود، یک روز،یک حامی مرموز شروع به مراقبت از او با عشقی بی‌قید و شرط می‌کند... و سپس موری وقتی می‌فهمد که یکی از دوستان نزدیکش با مادرش می‌رود، از وجود "مادر" آگاه می‌شود. کودک شروع به فکر کردن درباره‌ی حامی‌اش می‌کند: "ممکنه این شخص... مادرم باشه؟" این داستان سفر...

نقشای اصلی یه داستان همیشه از اول مشخصه. مهم نیست چقدر سخت نقشای فرعی تلاش کنن، آخرشم اونا فقط یه نقش فرعین. اونوقت، زمانی رسید که همه چیز تغییر کرد. [لئون، فکر میکنی باکفایتی؟] شمشیر مقدسی که باید قهرمان وحی رو انتخاب می‌کرد اومد سراغش. چی؟ تو بی استعدادی، فقیری، و هیچ مقامی نداری؟ نگران نباش! قهرمانی که میتونه هرچیزی رو با شمشیر مقدس حل کنه اینجاست! "... یه زمانی بود که منم اینجوری فکر میکردم."...

"یو جی هان، تو بدردنخوری." یو  جی هان، عضو گروه کیم هیونتاِ، گروه رتبه یک کره، خیلی ناگهانی اخراج شد. بعد از ۷ سال زحمت و کار، تنها چیزی که براش مونده یه جایزه ناچیز ۱۰ میلیون وونه. اما مشکلی نیست. من "الگوبرداری" رو دارم، مهارتی که احتمال هر چیزی رو میبینه. [اگر به انجمن باحال ملحق بشی احتمال تبدیل شدن به انجمن بزرگ: ۹۹٪] قسم میخورم یه روزی از تو موفق‌تر بشم، کیم هیونتاِ!

شین وو جین، توی بچگیش دزدیده و تو یه انبار زندانی شد، و مجبور شد به عنوان یه برده زندگی کنه. برخلاف تموم احتمالات، اون نجات پیدا کرد و بالاخره پاش رو تو دنیای بیرون گذاشت. وو جین با اینکه آزاد بود، اما مثل بقیه ی بچه ها نبود. اون یه هدیه ی فوق العاده، یعنی توانایی درک مردم رو داشت. با نگاه کردن به کوچیکترین حالت های صورت و حرکات ناخودآگاه مردم، میتونست تقریبا کاملا افکارشون، احساساتشون، و نیت هاشو...

اثری از استودیو Redice که کارهایی همچون "Solo leveling" و "Return of disaster-class hero" رو منتشر کرده اند. یئون جئوک-ها بچه همسر دوم بود و بطرز وحشیانه ای توسط همسر اول پدرش و خواهر برادرهاش اذیت میشد، بعد از مرگ پدرش به خاطر مریضی تو یه انباری حبس شد... بعد از 10 سال یادگیری هنرهای رزمی فراطبیعی توی اون انبار، تونست فرار کنه. " من خانواده یئون رو با نفرت زیاد به خاطر میسپرم." ماجراجویی...

ماکایل والپرگیس، تنها جادوگر اعظم حلقه 9ام در دنیا، به خاطر یک قهرمان لعنتی توی جنگ شکست خورد ولی تونست تو لحظه آخر جادوی پیشرفته «بازگشت زمان» را اجرا کنه. بعد از اجرای این جادو به 20 سال قبل برگردونده شد. "باشه، این دفعه خودم قهرمان میشم."