-
خلاصه داستان ایان هان، شکارچی که بخاطر ناتوانیش توی استفاده از مانا، بخاطر فشار کل زندگیش رو سرسری گرفته بود، و وقتی در آستانه مرگ بود. با پشمانی گفت، "اگه می دونستم اینجوری تموم میشه، هرگز همچین انتخابی نمی کردم..." ولی , توی اون لحظه ناامید کننده, چیز غیر قابل توضیحی رخ داد. با گیجی گفت: " این چیه...؟" دنباله ای از پیام ها توی ذهنش طنین انداز شد. [بیدار شدید.] [شما آموزش را پاک کرده اید.] [به عنوان پاداش برای پاک کردن آموزش، یک ویژگی منحصر به فرد به شما داده می شود.] [با تکمیل آموزش، اکنون به محل تمرین بعدی منتقل خواهید شد،] [قاره پانته آ.]دونیت سیستم دونیت جهت حمایت از تیم ترجمه و تولید است. این حمایت باعث افزایش سرعت انتشار و ادامه کار میشود. - شخصیت های این داستان واقعی نبوده و ساخته ذهن نویسنده میباشد
-
- در صورت ارسال نقد و تایید آن در مانیست 5 چپتر رایگان به عنوان هدیه دریافت میکنید
ارسال نقد -
-