Huangtian Zhizun

بعد از وقوع طوفان های ابعادی، انواع موجودات افسانه ای در زمین ظاهر شدن. یه قطره خون یه زندگی رو نجات میده... وقتی یه تلفن جادویی پیدا کردم زندگیم بطور کامل عوض شد و من به کاراکترم درون بازی متصل شدم...

یی فان یه پیک بود که بعد از تصادفش و تناسخ به یه دنیای دیگه، توی یه بدن ضعیف زندگی میکرد و تنها هدفش این بود که زنده بمونه، تا اینکه بعد از اون اتفاق بالاخره سیستم رو فعال میکنه، ولی قدرتش فراتر از چیزیه که بتونه کنترلش کنه و حالا بیشتر از قبل باید برای زنده موندن تلاش کنه.

در قاره لانگ مای، هزاران قبیله قد علم می کنند، فرقه های بی شماری وجود دارند، و تهذیبگری راه گذران زندگی است. افراد قوی می توانند هر کاری بخواهند انجام دهند در حالی که ضعفا زندگی سختی را سپری میکنند. چن فنگ جوان دانتیان ناقصی دارد که باعث می‌شود قادر به تهذیب نباشد، او در برابر تحقیرها بی شماری مقاومت کرد. تا اینکه به یک نسل مرموز اژدها دست یافت، از پیله خود بیرون آمد و فصل جدیدی را در زندگی او باز...

اون به بدن ارباب جوان یه خانواده اشرافی قدرتمند توی یه دنیای فانتزی منتقل شد، اما از خونه اجدادیش بیرونش کردن و الان مجبوره توی یه خونه دورافتاده زندگی کنه!؟ اما چو ژوان اصلا اهمیتی نمیده، چون توی اون خونه یه سیستم که بهش کمک میکنه قویتر بشه! تا زمانی که به اندازه کافی توی اون خونه بمونه، می تونه قویتر بشه! دینگ~ شما به مدت یک روز در خانه ماندید، پاداش- تکنیک بدن نابود نشدنی... دینگ~ یک سال در خان...

بازی به واقعیت تبدیل شده، دوران تغییر طبقات فرا رسیده! سو یانگ کلاس خودش رو تغییر داد و به یه جنگجوی ساده تبدیل شد. اما به طور غیرمنتظره ای متوجه شد که به هیولای رئیس، اژدهای سیاه سطح 99 هم تبدیل شده؟ اولین باری که سعی کرد با رئیس ارتباط برقرار کنه، با یک انجمن سطح A روبرو شد که مقابل او ایستاده بودن؟ سو یانگ در مواجهه با تغییر دهندگان کلاس که تا دندان مسلح بودند، به طور اتفاقی یه شعله آتش سیاه به...

با نزدیک شدن آخرالزمان و خشک شدن کامل گیاهان و منابع آب، جهان در وحشت فرو میرود. غذا و زنده ماندن بار دیگر به اصلی ترین دغدغه بشر تبدیل میشود. برنج و آرد به کالاهای لوکس تبدیل میشوند و سبزیجات، کمیاب و در دسترس نیستند. با اینحال، درست در این لحظه، شخصی ویدیویی را در یک وب سایت به اشتراک میگذارد که جهان را در شوک فرو میبرد... سبزیجات شیرین در یک قابلمه داغ می‌پیچند. گوشت کبابی شده طلایی رنگ است و...

دینگ! "میدان فناناپذیری برای میزبان فعال شد. تا زمانی که در داخل این میدان باشید شکست ناپذیر خواهید بود!" شخصی به نام چن چانگ ان به دنیایی فانتزی تناسخ پیدا کرد و قسم خورد که تا زمانی که به جاودانگی دست پیدا نکنه هیولا ها و شیاطین رو شکار میکنه و این میدان رو ترک نمیکنه. البته برای اینکه حوصلش سر نره چن تا شاگرد دختر خوشگل هم گرفته بود که یهو دید هر کدوم کله گنده هایی برای خودشون شدن.

در آستانه‌ی مرگ، قوی ترین جنگجوی بشریت، آنگ، به طور اسرارآمیزی شصت سال در آینده با قدرت "قوی ترین شیطان" که مثل یه شمشیر دو لبه‌ست تناسخ می یابد. آنگ برای رفع پشیمانی و افشای حقیقت چاره‌ای جز «تکامل» مداوم برای فرار از سرنوشت گذشته‌اش ندارد. «من به خودم اجازه نمی‌دم که یه شیطان باشم! اگه می‌خوام از این وضعیت نجات پیدا کنم، فقط باید به خودم تکیه کنم!»

امپراتور نیروانا بعنوان یه شخص داعم الخمر دوباره متولد میشه. یه داماد بی شرم هم هست و هیچ کاری از دستش بر نمیاد. ولی زنش همون دختر کوچولوییه که نجاتش داده. اون الان مصممه که تمام توانشو بذاره تا قوی تر بشه و از زنش محافظت کنه.

یه استاد آسمانی بداخلاق، یه خواهر با قلب های بزرگ، یه زن پابرهنه که با سم و زهر سر و کار داره، یه شمشیرزن جادوانه که لباس ابریشمی سفید می‌پوشه و زنی جدی با قدرت زیاد - پنج نفر از شیش قوی ترینای دنیان. من، یه گولو، اولین نفری شدم که از راه یانگ خالص به جاودانگی رسیدم. ولی وایسا بینم... یعنی چی که اگه با دخترا رابطه داشته باشم می‌میرم؟! پس با حرمسرایی که تو این سال‌ ها جمع کردم چیکار کنم؟ همش...