Training With the Demon King

لو فِنگ یه تازه‌ کار ساده بود که تو سال 2065 با کلی امید و آرزو وارد خرابه های آبسیدین شد، ولی سرنوشت چیز دیگه‌ای رو براش در نظر گرفته بود... اون وارد یه حلقه زمانی شد و به مدت سه هزار سال هر روز ساعت 6 صبح زنده میشد و اون روزو تکرار میکرد و هزاران هزار بار مرگو تجربه کرد ولی هیچ راه فراری وجود نداشت. سال‌ها میومدن و میرفتن ولی تنها چیزی که تغییر میکرد مهارت لو فنگ بود، اون اینقدر اون روزو تکرا...

بعد از وقوع طوفان های ابعادی، انواع موجودات افسانه ای در زمین ظاهر شدن. یه قطره خون یه زندگی رو نجات میده... وقتی یه تلفن جادویی پیدا کردم زندگیم بطور کامل عوض شد و من به کاراکترم درون بازی متصل شدم...

چرا حتی وقتی هم که شانس بهم رو کرده و به یه دنیا دیگه ایسکای شدم باید زجر بکشم و منتظر مردن باشم ؟! معمولا وقتی کسی تناسخ پیدا میکنه به عنوان یه قهرمان یا شخصیت خوب داستان بیدار میشه ، ولی من به عنوان ارباب یه فرقه شیطانی بیدار شدم که سرنوشتم کشته شدن به دست بازیکن هاست ! ولی از اونجایی که تو ساخت این بازی دست داشتم ، خودم باید سرنوشت خودمو تغییر بدم ، کسی تو این راه کمکم نمیکنه .

ظهور بازی در واقعیت که با تغییر قوانین جهان انسانها را بر آن داشت که در نقش بازیکن پا به این عرصه بگذارند و با کشتار هیولا ها ارتقای سطح پیدا کنند. با تعیین کلاس لین مویو به عنوان نکرومنسر، او به گونه ای نامیرا می شود و تا پایان تمام جنگجو های اسکلتی خود نمی میرد. " من به عنوان خدا روی تخت سلطنت مردگان نشستم و بین مرگ و زندگی قدم میزنم، من خودم یه فاجعه متحرک ام ! ".

هزار سال پیش، با ظهور ماه خونین در آسمان و باز شدن شکاف های‌ فضایی، عصر هیولاها در جهان آغاز شد. هیولاهای بیشماری جهان را ویران کردند... سلاح‌ها و تجهیزات انسان‌ها در برابر آنها به هیچ عنوان کارایی نداشت و در طول ۱۰ سال، تنها ۱۰۰ میلیون انسان باقی موندن و تمدن انسانی در شرف نابودی قرار گرفت. اما درست زمانیکه بشریت در آستانه انقراض کامل بود، ظهور "اربابان روح حیوان" روزنه ای از امید رو برای انسا...

شیاطین و فرشته ها دشمن های خونی هستن که از جنگیدن با یکدیگر خسته شدن. اونها برای همزیستی در صلح تصمیم گرفتن ازدواجی بین این دو نژاد ترتیب بدن! اگر زوج نتونن در دوره آزمایشی یک ساله با هم کنار بیان، ازدواج منحل می شه. اینطوری بود که جیاچنگ (شیطان) و یو شانشان (فرشته)به جفت "خوش شانس" منتخب برای ازدواج تبدیل شدن. ولی خب، این دو تا اصلا با هم کنار نمیان!.

سگم ملکه شیطان رو شکست داد... من فقط میخواستم برگردم خونه ولی به دنیای دیگه ای آورده شد. با تلاش زیاد موفق شدم توی روستای تازه کارا زنده بمونم و مهارت کسب کنم. ملکه شیطان از این به بعد تو خونه من زندگی میکنه و ماجراجوی ما توی دنیای دیگه شروع میشه.

تهاجم ده هزار نژاد شیطانی باعث شده همه شهروندان برای مقاومت و دفاع در برابر آنها فراخوانده شوند. مردم برای دفاع از سرزمینشان اسلحه به دست می گیرند و برای نبرد آماده میشوند اما نان زی اینگ،که جوانی بسیار قدرتمند است، بجای خط مقدم تصمیم می گیرد در مرکز پشتیبانی بماند . بسیاری از سربازان او را تحقیر می کنند واو را یک آشغال به تمام معنا می خوانند. اما نان زی اینگ که در زندگی قبلی خود تمام این م...

وانگ فنگ میفهمه که به قاره شیان لان تناسخ پیدا کرده. با کمک یه سیستم قدرتمند، آدمای قدرتمندی رو احضار میکنه تا همه مخالفانشو نابود کنه و فرقه جاودانشو به شکوه بی نظیری برسونه.

تو این دنیا، هرکسی میتونه خدا بشه. همه اینجا میتونن با توجه به قدرت خدایی که دارن دسته بندی بشن، موجودات الهی، نیمه خدایان، خدایان حقیقی، رئیس ها، پادشاه ها... وقتی به هیجده سالگی میرسی، وارد قلمروی الهی میشی و صاحب یکی از فرقه ها میشی... فرقه ها سطوح مختلفی دارن، اونایی که بااستعدادترن میرن تو فرقه های بهتر، و در نتیجه به رتبه خدایی بالاتری میرسن... هان‌وو، که وارد قلمروی الهی شده ولی پایین تر...