Mad Daoist Son-in-law

۸۰۰ سال پیش ژنگ روچن، یکی از قوی ترین استاتید هنر های رزمی توسط نامزد خودش ژی یائو کشته. بعد از مرگش تو بدن یک پسر ۱۶ ساله بنام چن روچن دوباره متولد شد. حالا اون برای رسیدن به قدرت های سابقش و انتقام از "امپراتور" ژی یائو باید تمرین و تلاش کنه

بعد از تناسخ در دنیای جدید، یی شوان به طرز معجزه آسایی به سیستم بلع نهایی دست پیدا کرد. نه تنها قادر به بلع همه چیز هست، بلکه میتونه به دودمان، هنرهای رزمی، سلاح های الهی، قرص ها و گنجینه ها تبدیلشون کنه... «باهام در نیوفت! منُ به چالش نکش! فکر می کنی نمیتونم شمشیرای الهی تو رو ببلعم؟»

زندان رز در شهر سیلور به عنوان سختگیرترین و قوی ترین زندان زنان در کل قاره به شمار میره.  خطرناک‌ترین و شرورترین جنایتکاران زن در قاره جمع شده اند، و من - ایدن، زندانبان این زندان هستم.  اما "ایدن" واقعی، مردی قدرتمند بود که در نیزه، شمشیرزنی و حتی جادوی سیاه مهارت داشت!  من فقط یه آدم معمولی ام که به بدن او تناسخ پیدا کردم و حتی مهارت های جنگی که ایدن واقعی داشت را ندارم...

دقیقا قبل از اینکه مهلت بدهی لین ژیانگ تمام شود، به او شانس مجددی داده شد که در بازی واقعیت مجازی مشکوکی شرکت کند. با شرکت در مسابقه، او نه تنها بدهی خود را پرداخت کرد بلکه فرصتی پیدا کرد تا کاملا زندگی خود را تغییر دهد. بعد از اینکه از سیستم اطلاعات بهتری دریافت کرد، با نبردهای متعدد، قدرت و قلمرو خود را افزایش داد. در این میان، او حقیقت ظالمانه بازی را کشف کرد و میخواهد که مقصود سازندگان را فاش...

داستان در مورد پسریه که دنیای رو از دید متفاوتی میبینه و میتونه از بالای سرشون درصد نزدیکی به مرگ افراد رو‌ مشاهده کنه! وقتی دلیل این توانایی هاشو میفهمه که خیلی دیر شده حالا اون با سایه ی خودش در چالشه و میخواد اون رو که در نیمه ی تاریک جهان هست رو تقویت کنه...

هرچی شاگردهام قوی‌تر بشن، من خیلی بیشتر قوی می‌شم! یه جوری که خیلی سریع‌تر از اونا قوی می‌شم. با این قدرت، می‌تونم کل دنیا رو فتح کنم و هیچ‌کس دیگه به گرد پای من هم نمی‌رسه!

سفر به دنیایی دیگر، ژانگ ژوان خودش را درحالی پیدا کرد که به یک استاد محترم تبدیل شده بود. همزمان با تناسخش، یک کتابخانه ی اسرار آمیز داخل ذهنش ظاهر شد. وقتی به چیزی نگاه میکند، مهم نیست وسیله باشد یا انسان، یک کتاب درباره ی ضعف های ان داخل کتابخانه ذهنش ظاهر میشود و به همین ترتیب ژانگ ژوان قدرتمند میشود. "فرمانروا ژویانگ، چرا انقدر از پوشیدن لباس زیر متنفری؟ به عنوان یه امپراطور،نمیتونی یکم بیشت...

نمیدونم کی و چجوری اما آخرالزمان فرا رسید و من تبدیل به یه زامبی کاملا معمولی شدم. برای زنده موندن مجبور بودم سال‌ها تمرین کنم و الان قوی‌ترین زامبی دنیام، پادشاه بی‌رقیب دنیای مردگان! حالا نوبت دنیای آدماست...

دنیای بازی با دنیای آبی ادغام میشه و دوران طلوع فرا میرسه. ژو یی به طرز عجیبی وارد این دنیا میشه و تبدیل به یه دزد ساده میشه، اما یه چیزی تو مهارت هاش درست نیست. بینش: تمام آسیب های واقعی پنج برابر میشه؟ با یه حرکت چاقو میشه به راحتی 9999 ضربه زد؟ دست خدا: دزدی تضمینی. حتی میشه ویژگی ها و مهارت های هیولاها رو هم دزدید؟ به خاطر همین، ژو یی تصمیم میگیره که دیگه آدم نباشه. تبدیل شدن به یه هیولای قدرت...

دفعه قبل سعی کردم یه زندگی آروم رو پیش بگیرم؛ این راه هیچی جز خیانت دیدن برام نداشت و آخرش هم توسط نزدیکانم کشته شدم و توی زمان به عقب برگشتم، به 300 سال قبل! این دفعه نوبت اوناست که تاوان کاراشون رو پس بدن!!! بهتره که آماده باشن چون میخوام زندگی‌شونو جهنم کنم!