Plunder Countless Talents, I Became a God

«اگر اکسیر فاسد شده باید چیکار کنم؟ نترس! فقط زمان اکسیر را به عقب برگردون، من همه ی اکسیرهای تاریخ مصرف گذشته تون رو میخوام! اگر روش تهذیب خیلی کند باشه باید چیکار کنم؟ نترس! فقط زمان تهذیب رو صد سال ببر جلوتر، بعد خیلی سریع روی تهذیب با موفقیت تسلط پیدا میکنی. اگر رشد سبزه های روحانی خیلی کند باشه باید چیکار کنم؟ نترس! فقط زمان رشد سبزه های روحانی رو ده هزار سال سریعتر کن، بعد سبزه های روحانی بل...

دنیا در تاریکی دوران آخر الزمان فرو رفته بود. در دل این واقعیت تیره و تار، شعله های جنگی بی‌رحمانه برای تکامل روشن شده بود. جنگی که برای انسان ها، سخت ترین آزمایش و بهترین فرصت و برای خدایان و شیاطین، فقط یک سرگرمی ساده بود. به چن بای شانسی دوباره عطا میشه تا به ده روز قبل از شروع آخرالزمان برگرده. زمانی که خیلی از اتفاقات هنوز نیافتاده و خیلی‌ چیزا قابل تغییره. مثلا تغییر توانایی بی‌اهمیتش به توا...

یه‌لینگ اتفاقی متولد و وارد دنیای جادویی شد، دنیای مهار کردن عروسک های معنوی. بعداز فعال‌سازی سیستم مهار عروسک، تونست شرایط تکامل عروسک ها که برای مردم عادی ناشناخته است،ببینه. هردفعه که یه لول بالاتر بری، میتونی با یک عروسک جدید قرارداد ببندی. اولین عروسک معنوی یه‌لینگ، یه زامبیه. از نظر بقیه مهارکننده ها زامبی ها آشغال به تمام معنان. ولی این حقیقت برای سیستم فعال‌شده توسط یه‌لینگ صدق نمیکنه. در...

بعد از تولد دوباره، دنیا عوض شد. قبیله خون ارباب جهان شده بود، و بشریت کاملا این زندگی رو قبول کرده بود و افتخار میکرد که عضوی از خانواده قبیله خون باشه. به قول معروف: آدمایی که خونشون توسط قبیله خون خورده نشده آدم خوبی نیستن. "وانگ ژه" میخواست که پشیمونیای باقی مونده تو زندگی قبلیش رو درست کنه و زندگی بهتری داشته باشه، ولی برخلاف انتظار، اون توی رقابت سهمیه اعضای خانواده خون قاطی شد. تو لحظه بحرا...

قهرمانان بی شُماری جون شون رو به خطر میندازن، با این تفکر که نقش اصلی داستان ان، ولی اون فقط فرد برگزیده است که طرح اصلی اثر دربارشه و ازش محافظت میکنه، در آخرین طبقه برج شیاطین، هیولایی آرمیده بس قدرتمند و خوفناک، ترسناک تر اینه، هیچ اطلاعاتی هم ازش موجود نیست و مهم تر از اون، بند به خود برج هم نیست، میدونی این یعنی چی؟

در قاره نه آسمان، در دوران زوال دارما، انرژی معنوی بین آسمان و زمین کمیاب شد و گنج های گرون بها کمیاب شدن. برای مردم عادی که آرزوی قدم گذاشتن در راه هنرهای رزمی و تبدیل شدن به جنگجویان محترم رو دارن، به اندازه رسیدن به بهشت ​​دشواره، چه برسه به رسیدن به اوج هنرهای رزمی - قلمرو مقدسین. در این زمان، ستاره های تاریک بیشتری بدنیا اومدن و دانه‌ های تاریک بیداد کردن، بی‌ رحمانه مردم رو سلاخی کردن و ملت...

اون همیشه فکر میکرد که یه آدم عادیه، ولی خبر نداشت که کلی ایتم آسمانی توی خونش هستن. حتی مرغی که پرورش میده هم یه ققنوسه. قبل این که سیستم بهش اجازه ارتباط با تهذیب گر ها رو بده اون فکر میکرد که یه آدم عادیه. ولی وقتی با اونا ملاقات کرد فهمید که وقتی تهذیب گر ها اونو میبینن هرچقدر هم که قوی و والا مقام باشن، ازش میترسن و جلوش زانو میزنن...

ژو کوئه داستان ما پسریه که توی بدن همسر دختر امپراطور تناسخ پیدا میکنه، همسری که یتیم بوده و توسط امپراطور و دخترش پذیرفته شد ولی بهش خیانت شد و با گرفتن هسته پالایشگریش، کشته شد، حالا ژو کوئه با قدرت سیستم و خاطرات بدن فعلی و گذشته‌ش در پی انتقام و رسیدن به آرزوهاشه...

در طلوع یک انقلاب در عصر هنرهای رزمی، انبوهی از هیولاهای وحشتناک شروع به هجوم به جهان می کنند و جنگجویان بشریت را یکی پس از دیگری شکست می دهند. یک روز، لو شنگ خود را در حال رویاپردازی در مورد جهان ده هزار سال آینده می بیند، جایی که حتی تکنیک های اصلی تمرین بدنی نیز اصلاح شده و چندین هزار بار موثرتر شده است! تکنیک های تنفس، درمان های تقویت بدن، متون مقدس هنرهای رزمی، و غیره... اما با انقراض بشریت...

اسم من لی‌ژو ئه و دنبال مرگم! همه دنبال مبارزه با منن! بذارین یه چیزی رو بهتون بگم من یه تهذیبگرم! برادرها، بهم امتیاز و سلاح بدین تا شمشیر جاودانه رو بکشم و خدای جادو رو به چالش بکشم! بخاطر میلیون‌ها قرض و بدهی که داشت، لی ژو وقتی داشت بعنوان یکی از افراد پخش زنده کار میکرد ناگهان وارد دنیایی از شمشیر و جادو شد، جایی که سیستم دنیای تهذیبگری و شمشیر رو بدست اورد و تبدیل به یک تهذیبگر شد. پول...