The Final Boss Became A Player

قهرمان داستان موتو شینجی وارد دنیای موازی میشه که پره از انواع عجیب و غریب که انسان های معمولی هیچ قدرتی در مقابلشون ندارن. اون از یک کتاب برای خلق افسانه های جدیدی که روی واقعیت تاثیر میزاره استفاده کرد، تا بتونه عمرشو افزایش بده و با عجیب غریب ها مبارزه کنه.

تيان يانگ بازی‌ای است که در آن بازیکنان می‌توانند قدرت‌های خود را در دنیای واقعی استفاده کنند و به بیدارشده تبدیل شوند. لینگ سه، یک یتیم است که به خاطر یک باگ در بازی به سه سال قبل برمیگردد، او با عزم راسخ برای تغییر سرنوشت خود، از تجربه‌اش استفاده می‌کند تا اولین و قدرتمندترین بیدارشده شود.

همه در قاره رزمی آسمانی قدرت هنرهای رزمی را می پرستند. افرادی که هیچ مهارت هنرهای رزمی ندارند ، تقدیرشان تحقیر شدن است! ارباب جوان خاندان فنگ به عنوان یک شیئاشیئای متوسط خوب شناخته می شد. اما آنچه مردم میدیدند همه ی واقعیت نبود. موجود اسرارآمیزی در بدن او وجود داشت که تمام روحیه رزمی او را می بلعید. روزی این موجود مرموز تصمیم گرفت از بدنش بیرون بیاید و به او کمک کند تا قوی تر شود ...

اون در اصل یه احمق بود، جیانگ چن به اجبار مجبور شد به خانواده گو بپیونده چرا که تاریخ تولد اون میتونست بزرگترین دختر خاندان گو رو درمان کنه، به طور غیر منتظره ای جیانگ چن توسط خاندان گو کشته شد. از اونجایی که روح و خاطرات یک موجود الهی رو داشت برگشت تا انتقام بگیره

لین شینبن یه آدم معمولی بود که عاشق دخترا بود و مدام دنبال جلب توجهشون بود. بعد از اینکه دوست دخترش ولش کرد، یهو یه سیستم جادویی به اسم "شنهــــائو" گیرش اومد که تریلیون‌ها پول بهش داد! اما یه شرط عجیب داشت: این پول فقط باید صرف دخترا می‌شد! معلومه که لین شینبن زیر بار این حرف نمی‌رفت! اون یه نقشه عجیب و غریب کشید تا از این سیستم "شنهــــائو" انتقام بگیره! حالا منتظر باش تا ببینی لین شینبن...

" این پسر جوان جلف دیگه کیه؟" من ها هو یونگ بی همتا ام، بزرگترین رزمی کاری که بر همه سرزمین ها فرمانروایی می کنم! هیچ کس در حد و اندازه من نیست! در قلمروی انسان ها چیزی نبود که بهش نرسیده باشم، پس پوچی و خلاء ای وجودم رو فرا گرفت. برای رسیدن به اوج هنرهای رزمی باید یه قدیس بشم! " بالاخره موفق شدم!!!" " وایسا! بهت اجازه نمی دیم که صعود کنی!" قدیس های دیگه به خاطر کشت و کشتار های زیادی که تو زندگی ا...

اسم من شیا چیه. من اول فکر میکردم چهار استاد زن دارم که منو توی مسیر خدا شدن همراهی میکنن، ولی فکر نمیکردم هر کدوم انگیزه باطنی خودشونو داشته باشن. اونا میخوان از من سوء استفاده کنن؟!

(بر اساس یکی از تاپ ترین ناول های موجود) شی فنگ یک بازیکن رتبه دار در بازی آنلاین" قلمروی خدا" بود ولی یک روز توسط انجمن خودش بهش خیانت میشه. بعد از یک شب که مست میکنه و در غم و اندوه به سر میبره، شی فنگ بیدار میشه و میبینه ده سال به گذشته برگشته... درست زمانی که بازی "قلمروی خدا" در حال منتشر شدن بود. با کمک خاطراتش و ده سال تجربه ای که داشت، شی فنگ دوباره تو راه رسیدن به بالاترین مرتبه قدرت پ...

امروزه، "ستاره پرنده" تحت محاصره ابدی ـه. فقط کسانی که "روح جنگی" قوی دارن میتونن سرنوشت رو تغییر بدن. پدر "راگ" قوی ترین روح جنگی رو داشت ولی به کشور خیانت کرد که باعث شد "راگ" و مادرش مورد زورگویی قرار بگیرن و خونه خودشون رو از دست بدن. "راگ" برای رفع تحقیر ها و تغییر سرنوشت خانواده به ترسناک ترین دانشگاه رفت و در برابر حریف های سرسختی قرار گرفت. آیا "راگ" می تونه زندگی خودش رو از فلاکت و بدبختی...

چرا حتی وقتی هم که شانس بهم رو کرده و به یه دنیا دیگه ایسکای شدم باید زجر بکشم و منتظر مردن باشم ؟! معمولا وقتی کسی تناسخ پیدا میکنه به عنوان یه قهرمان یا شخصیت خوب داستان بیدار میشه ، ولی من به عنوان ارباب یه فرقه شیطانی بیدار شدم که سرنوشتم کشته شدن به دست بازیکن هاست ! ولی از اونجایی که تو ساخت این بازی دست داشتم ، خودم باید سرنوشت خودمو تغییر بدم ، کسی تو این راه کمکم نمیکنه .