The 31st Piece Turns the Tables

«یان»، قهرمان داستان، توسط امپراطور شستشوی مغزی شده بود و به عنوان عروسک خیمه شب بازی اون زندگی میکرد. بعد از اینکه متوجه شد امپراطور فریبش داده تصمیم به انتقام گرفت، اما به دلیل قدرت امپراطور شکست خورد. اون فکر می‌کرد مرده، اما زمانیکه بیدار شد متوجه شد که به گذشته و زمانیکه یه سرباز دون پایه بود برگشته، حالا تصمیم با اونه که از امپراطور انتقام بگیره یا دنبال خانواده گمشده اش بگرده...

قوی ترین سرباز بشریت،کیم سونگ بین.اون همه چیز رو به خطر انداخت و جنگید...اما هنوز نتونسته از نابودی جهان جلوگیری کنه. بااین حال،افسانه اون تازه شروع شده چون اون ۲۰ سال به گذشته بازگشته. "حتما ....این بار اون رو میکشم." حالا که کاملاً با قدرت و تجربه فوق العاده مجهز شده است، تاخت و تاز قهرمان هنوز تمام نشده!

در اخرین روز توی 19 سالگیم با یک خشونت ناخواسته زندگی من متوقف شد.و وقتی به گذشته برگشتم،تصمیم گرفتم که دشمنی باشم که شر رو از بین میبره.

" لحظه ای که دستم به اون آرتیفکت ها برسه، دیگه کارت تمومه! " این شروع داستان انتقام مرگ به ناحق کاشف دانجن، اِستِچ آرتلی یِره! دانجن ها با جذابیت قدرت آرتیفکت هاشون، انسانها رو جذب خودشون می کنند و با مُرده ها خودشون رو تقویت، اونها قربانیان بیشتری رو می طلبن. اما یک آرتیفکت مخصوص 《 نشان مورتِم 》در آستانه مرگ استچ آرتلی یِر رو به زندگی بر میگردونه و اون از این فرصت دوم برای گرفتن انتقامش استفاده...

در دنیایی که دروازه‌ها باز میشن و هیولاها برای بازی بیرون میان... هیونسو میخواد وارد برج شه و نقش شکارچی رو به دست بیاره. ولی در واقع، اون نقش پادو و سپر انسانی شکارچی‌های رده پایین رو داره که از گانگسترها هم بدترن. همچنین، تا جایی از اون سواستفاده میکردن که نزدیک به مرگ بود. لحظه‌ای که فکر کرد مرده، به برج احضار شد، از مرگ برگشت و شروع به بالا رفتن از برج برای تبدیل شدن به شکارچی‌ای کرد که دوست د...

چو سئو چئون با این که با خوش شانسی از دوران جنگ عبور کرد و به رهبر قبیله هواسان تبدیل شد اما باز تمام زندگی اش را با پشیمانی و تردید گذراند. زمانی که در تخت خود منتظر مرگ اجتناب ناپذیرش دراز کشیده بود، با باز کردن چشمان خود می دید که به گذشته خود برگشته است...

چهارمین شیطان آسمانی که به عنوان جنگجوی آگاه آسمانی هم شناخته می‌شد، که ارتش ده هزار نفره را حریف و قدیسه مقدس فرقه خورشید و ماه بود، در مخمصه ای غیرمنتظره گیر افتاد. در طول اتحاد جیانگهو، یک اتفاق ناگوار در هنر عظیم تفکیک روح رخ داد که باعث شد روحش اشتباهی در بدن پسر جنگجوی شمشیر بی سایه از کوه هوا منتقل شود. تچ، این بدن بدبخت فلک زده دیگه چیه... مهم نیست. من شکست ناپذیر مشرق زمینم و همه هنرهای...

جونگ هیون-وو هیچ استعداد، شانس یا پولی نداشت. "چرا من تنها کسیم که اطلاعات مخفی توی بازی رو میبینه؟" بعد از اینکه شوک الکتریکی گرفت، اون شروع به دیدن چیزهایی توی بازی کرد که نباید دیده میشدن.

این یک داستان مضحک بود، داستانی که من خجالت می‌کشم اون رو رمان بدونم. با این حال، این دقیقا همون چیزی بود که من توش تناسخ پیدا کردم. راسن مایتن، روحم تو این شخصیت تناسخ پیداکرد ، یک شرور بدبخت که در 17 سالگی اعدام شد. الان، به عنوان نویسنده و خالق، سرنوشت شخصیت راسن مایتن رو تغییر میدم!

پسری توسط پدرش تو زیرزمین حبس شده بود و تموم عمرش آموزش دید. پدر روانی‌ش ادعا می‌کرد آخرالزمان نزدیکه. حالا باید با مهارت‌ها و دانش بقایی که در طول سال‌ها تمرین به‌دست آورده، از آخرالزمان جون سالم به در ببره.