My Senior Brother Is Too Steady

شن شینگ از وقتی یادشه یه بچه یتیم بوده‌...‌ که یه روز رییس خاندان لین سرپرستی اش رو به عهده می‌گیره و درست وقتی که شن شینگ فکر می‌کرد بالاخره می‌تونه طعم محبت رو بچشه، متوجه میشه همه اعضای خانواده لین ازش متنفرن و حاضرن به هر قیمتی که شده از شرش خلاص شن، از افترا و تهمت بگیر تا اجیر کردن آدم که کتکش بزنن... اما کی گفته کسی که بدبخته قراره تا ابد بدبخت بمونه.

اولین قانون تزکیه اینکه اول با یه جانور شیطانی قرارداد ببندی. اون یه نخاله بی ارزشه و به عنوان نخاله ای که توسط بقیه رها شده. به طور غیر منتظره ای به طور تصادفی با یه قدیس شیطان باستانی، که یه خانم جوون سکسی با دم روباه هست برخورد کرد. گفت استخوان های عالی و خون عالی دارم. ولی این شیطان خیلی فریبنده هست و همه میخوان اونو ازم بگیرن. من باید از این قدیس شیطان باستانی محافظت کنم و نزارم کسی بهش دست ب...

چن ژیانگ جوان یک ملاقات سرنوشت ساز با یک الهه و شیطان داشت و ازشون میراث بی همتا، ریشه های روحانی الهی، هنرهای رزمی نهایی و تکنیک های کیمیاگری فراتر از تصور رو دریافت کرد تا بتونه تو مسیر تهذیب سفر راحتی داشته باشه. . وقتی گشنش میشد چندتا از اون قرصهای روحانی رو به عنوان اسنک میخورد. وقتی تنها بود با الهه ها لاس میزد. وقتی حوصلش سر میرفت سر به سر رزمیکارهایی میذاشت که اومده بودن ازش التماس قرص بک...

آخرالزمان رخ داده، و ویروس زامبی به طور گسترده گسترش یافته. یِه بِی توسط رهبر حزب "نیلوفر سفید" مورد اذیت و آزار قرار گرفت، و توسط یک زامبی دستش قطع شد و به مدت پنجاه سال در آخرالزمان مثل یک سوسک زندگی کرد. با تلاش‌هایی که برای مکانیک شدن انجام داد، یِه بِی تونست یک ماشین زمان رو توسعه بده، و به آغاز پنجاه سال گذشته برگرده و زندگی افسانه ایش رو از نو دوباره بنویسه. یِه بِی که قلب شوم مردم رو دیده،...

اقرار می کنم، سر سفر در زمان، حتما تقلب هم هست و افراد موهبت های ویژه ای دریافت می کنن، ولی جدی، کدوم جادوگر تازه کاری فقط نفرین های تاریکی امثال " افسون های ممنوعه " رو بلده آخه؟ من انسانم، ارباب تاریکی نیستم که! اوه خب، افسون های ممنوعه هم خیلی باحالن ها!

همه چیز درست مثل ۱۰ سال قبله، یه سفینه فضایی یهویی تو آسمون پیداش میشه و ۹۰ درصد مردم به زامبی تبدیل میشن...باید یه تیم تشکیل بدم و آیتم هایی که میخوام و بدست بیارم...باید کریستال هارو پیدا کنم و شیار های چرخنده هارو کامل کنم... من ، یه ژانگ مین، دوباره متولد شدم تا زنده بمونم...

چطور یه بازیکن دست و پا چلفتی توی نسخه بتای درحال بسته شدن زنده میمونه؟ خوشبختانه نویسنده ی اصلی این بازی منم. چه شیاطین و چه فرشتگان، بذارین بهتون عشق پدری رو نشون بدم!

پنج سال پیش، خانواده یه نابود شد، و یه چن آشغال بصورت مرموزی ناپدید شد. پنج سال بعد آشغال خانواده یه برگشت! اون الان بدنی با توانایی تذهیب داره که میتونه بر آسمان ها و زمین حکومت کنه. اون با فریاد گفت"خدایان و ارواح! این بار یه چن قراره آسمان هارو نابود کنه! زمین رو به لرزه در بیاره! من در راس همه چیز قرار میگیرم و همه چیز رو کنترل میکنم.

این یه فاجعه ست! من توسط یه سیستم کارت کشی مرموز تسخیر شدم و دخترای خوشگل توی بازی محاصره م کردن! چیزی که وحشتناک ترـه اینه که بین اونا یه دختر شرور هم بینشونه که توسط ملکه ی شیطانی از دنیای دیگه برای شکار کردن من فرستاده شده است. حالا باید چیکار کنم؟

هوا کینگ یوان، خیلی یهویی بخاطر کار زیاد از خستگی میمیره. هرچند، اون خودش رو در حالی که به یه دنیای فانتزی رفته و تبدیل به یه شاگرد فرقه ی شمشیر کینگ یون شده پیدا میکنه. در حالی که مصممه تا اشتباه زندگی قبلیش رو تکرار نکنه، اون تصمیم میگیره تا فقط 8 ساعت در روز کار کنه و حتی یه دقیقه بیشتر هم صرف تمرین پرورش دهندگی نکنه. اون به یه ناهنجاری توی فرقه ی شمشیر کینگ یون تبدیل میشه، با تنبلی زیر درخ...