Holy Emperor's Grandson Is a Necromancer

کانگ سول از زمان کودکیش هر شب یه خواب عجیب میدید. توی رویاهاش، اون یه بزرگسال بود که در دنیایی عجیب، ماسک و لباس عجیبی میپوشید و با همبازی هاش یه بازی به اسم جهان ابدیت انجام میداد، تو این بازی اونا تاس مینداختن و شخصیت های مختلفی رو خلق و کنترل میکردن. این رویا تبدیل به پناه و اشتیاقش شده بود تا اینکه بعد از ۱۷ سال ناگهان خودش هم تبدیل به یکی از مهره های بازی شد...

چو سئو چئون با این که با خوش شانسی از دوران جنگ عبور کرد و به رهبر قبیله هواسان تبدیل شد اما باز تمام زندگی اش را با پشیمانی و تردید گذراند. زمانی که در تخت خود منتظر مرگ اجتناب ناپذیرش دراز کشیده بود، با باز کردن چشمان خود می دید که به گذشته خود برگشته است...

کل عمرم رو سختی کشیدم تا بدهی والدینم رو پرداخت کنم و به ناحق مردم. "بی انصافیه که بعد از این همه تنهایی و فقیری اینجوری بمیرم!" ولی بعد از باز کردن چشمام توی جایی که قبلاً اصلا ندیده بودم، به ال تبدیل شدم. ال برای محافظت از خانواده اش توی این زندگی به قدرت و پول نیاز داره. "من بهترین جادوگر میشم و هر دو رو بدست میارم."

اِکس بر بازی لین آنلاین سلطنت کرد. با این حال، زیردست های مورد اعتمادش بهش خیانت کردن و بازی رو ترک کرد. دو سال بعد با ام‌ام‌اوآرپی‌جی <سرنوشت> روبرو شد. اون عهد کرد که از انجمن "کایموس" که بهش خیانت کرده بود انتقام بگیره. [شما کلاس مخفی خوراک شناس بهشتی رو به دست آوردید!] [<کام بهشتی> طعم مخفی درون نان چاودار رو کشف کرده!] [قدرت شما 2 امتیاز افزایش یافته!] "صبر کن، من میتونم آمارم رو فقط ب...

بزرگترین اهریمن الهی، دان ووهیون، بخاطر داشتن قدرتی بی حد و حصر در جهان، توسط جاودانه‌ها مهر و موم شد. پس از هزار سال، او دوباره آزاد گشت، درحالیکه نسبت به زندگی احساس پوچی میکرد و در کوچه‌ها آواره بود به ناگهان دست کوچکی در مقابلش ظاهر شد. دا وویان پرسید:" این چیه؟" دخترک جواب داد:"یه دامپلینگ." اولین بار بود که در زندگیش کسی بدون هیچ نیت ناخالصی، به او مهربانی کرده بود و همین سرنوشتش را تغییر دا...

چرا؟ من حتی یه بارم به دزدیدن تاج و تخت فکر نکردم... من فقط میخواستم لکه ننگ پسر یه معشوقه بودن و از خودم پاک کنم...فقط میخواستم عدالت و به مردمم نشون بدم.. ولی این آخرش نیست ... من با برگشتنم ،انتقامم و ازشون میگیرم...

جین یوسونگ، ارباب مطلق دشت میانی، زندگی رو خیلی کسل کننده میدونست. من باید دیوونه میبودم جای اینکه دنیای رزمی رو متحد میکردم... من باید یه کشاور میبودم. نه کاش اصلا نباید به دنیا میومدم. پادشاه شیطان آسمانی که نمیخواد قویتر بشه، یک روز با دروازه ای روبرو میشه و با عبور از اون، وارد دنیای جدیدی میشه. جین یوسونگ، خدای برتر رزمی و رهبر فرقه شیطان آسمانی، وارد کره میشه.

ایون همیشه میخواست یه ماجراجوی قدرتمند باشه, دانجن های مرگبار رو پاکسازی کنه و به سفرهای فانتزی بره. برای همین هم تبدیل به دستیار جنگجوی بزرگ "تور" شد. زمانی که یک دانجن شوم, با نام "دروازه جنون" بیدار شد, ایون به همراه تور و دیگر ماجوراجوهای قدرتمند دنیا عازم پاکسازیش شد. ولی اونجا, قهرمان ها به طرز غیرمنتظره ای بازیچه ـی دست یک خدای دیوانه شدن. در دنیای برنده ها و بازنده ها, همراهان و خیان...

یوسونگ یه پزشک خیلی معروف توی جهانه که کل زندگشیو توی اتاق عمل گذرونده؛ ولی توی یه تصادف جون خودشو از دست میده و وقتی دوباره بیدار میشه خودشو توی یه دنیای دیگه پیدا میکنه. یه انسان مقدس؟ توی یه امپراطوری پاک؟ با قدرت درمان جادویی؟ "من کلی تلاش کردم تا بتونم روشای درمانی رو یاد بگیرم، ولی الان با یه لمس کوچیک میتونم یه نفرو شفا بدم؟ فکر کنم دارم عقلمو از دست میدم!"

سان گان، صاحب کوه، به عنوان یک ببر متولد و به موجودی روحانی تبدیل شد. دختری به دیدار سان گان که در صلح و آرامش زندگی می کرد می رود و می گوید که به او خدمت خواهد کرد. سان گان سعی میکند او را بیرون کند، اما آن دختر جایی برای رفتن ندارد. سان گان بالاخره تصمیم گرفت دختر را پس بگیرد. و خطر های بی شماری او را تهدید میکند...