Holy Emperor's Grandson Is a Necromancer

کار دیگری از نویسنده «بازگشت بازیکن پس از 10000 سال» یک روز، یک الهه با موهای نقره ای جلوم ظاهر شد. [ستاره شورشگر. کسی که از سرنوشت سرپیچی میکنه. ناجی دنیایی که مقدر به نابودیـه.] زن، درباره چی داری حرف میزنی؟ [تو یه بازگشته ای، ها؟] چی؟ ولی من که بازگشته نیستم....

جهان رو به پایان است. هیولاهای افسانه‌ای همه جا هستند. مردم را میخورند، خیابان‌ها را فتح میکنند، و ساختمان‌ها و ایستگاه‌های مترو را به سیاهچال ها تبدیل میکنند. اگر میتوانستید در این جهان رو به نابودی شغلی انتخاب کنید، چه چیزی را انتخاب میکردید؟ بعنوان یه «جادوگر تاریک» ویرانی محل بازی و مرگ دارایی منه.

من به عنوان یه کتاب جادویی با کل دانش جادویی‌ای که توی جهان هست تناسخ پیدا کردم، هر کسی میتونه با کمک من تبدیل به یه جادوگر اعظم بشه، منو بخونید تا بهتون قدرت بی پایان بدم.

قدرتمندترین موجود زمین همیشه در آرزوی نبردیست که او را به هیجان بیاورد. او که از عشق به جنگ دیوانه شده، بدن یک دانش‌ آموز دبیرستانی را تسخیر میکند تا بار دیگر لذت مبارزه را تجربه کند. در همین حال، نگهبان زمین که توسط خدایان دیگر مهر و موم شده، میخواهد در بدن جدیدش قویتر شود و با آنها روبه‌ رو شود. آیا او میتواند با بدن تازه اش بر خدایان غلبه کند و همچنان از هیجان نبرد لذت ببرد؟

تو یه زندگی تکراری و کسل کننده، یه بازی عین قسمت و سرنوشت پیداش شد - "سرنوشت قهرمان". بعد ده سال که پاش وقت گذاشتم و بالاخره تمومش کردم، فقط یه حس پوچی موند که باید برگردم به زندگی معمولیم. همون موقع یه پیام رو صفحه ظاهر شد: دلت یه ماجراجویی جدید میخواد؟ [بله / خیر] اون خبر نداشت که قراره تو یه بدن غریبه و یه جای ناشناس از خواب پاشه. "یادت باشه، من الان کالیکس شیکینم." و اینجوری شد که... "من قر...

یه انسان حقیر در حدی ترفیع رتبه پیدا می‌کنه که به یه خدا تبدیل میشه و بهش لقب" غروب خدایان" رو می‌دهند. ولی اون بعد از تبدیل شدن به یه خدای منفور و شیطانی همه چیزش رو از دست میده. صورت فلکی اش، ایمانش و موقعیتش. از خدا بودن خلع میشه و قدرت های الهیش ناپدید میشه. " می‌خوام باهام کار کنی." دقیقا در همین زمانه که فاناتوس، ارباب دنیای زیرین، دست یاری اش رو به سمت اون دراز می‌کنه... "غروب خدایان...

جونگ یون شین با سرنوشت کوتاهی به دنیا اومده و نمی‌تونه بیش‌تر از بیست سال عمر کنه. با این که همه‌ی اعضای خانواده به چشم تحقیر بهش نگاه می‌کنن، اما مهارت‌هاش انقدر بالائن که موفق شده شیوه‌ی مبارزه‌ی خودش رو خلق کنه. یه روز، یون شین متوجه میشه که زمان زیادی براش باقی نمونده... و اینجاست که داستان تلاش این نابغه برای زنده موندن آغاز می‌شه!

هنری موریس که به بالاترین سطح جادوگری یعنی حلقه هشتم دست پیدا کرده بود و از جادوی خود برای خیر و پیشرفت امپراطوری استفاده میکرد با به قدرت رسیدن پسر امپراطوری قبلی به اتهام خیانت اعدام میشود. لحظاتی بعد هنری از خواب بیدار میشود اما نه در بدن خودش. اگرچه نام صاحب این بدن نیز هنری است اما او پسر بی عرضه و حقیر یک بارون است هنری برای گرفتن انتقام خود از امپراطور فاسد شروع به قوی تر کردن بدن جدید خود...

دو کیونوو گوسفند سیاه خانواده شمشیرزنای مشهورشه. اون حتی نمی تونه به تنهایی یک خرگوش رو بگیره. توی اولین روز کلاس پنجم، با دانش آموز انتقالی آشنا می شه و زندگی گذشتشو به یاد میاره. اون توی دنیای بازی ای که قبلاً بازی می کرد به اسم [ قلب های شجاع] تناسخ پیدا کرده بود. اون قبلاً از اینکه به عنوان یه بازنده تناسخ پیدا کرده بود ناامید شده بود، ولی، دانشجوی انتقالی یک باس متوسط که جهان رو نابود میکن...

یه پسر جوونی به اسم جین فری تصمیم میگیره که یه ماجراجو بشه تا پول زیادی به‌دست بیاره و خونواده‌شو شاد کنه. ولی موقعی که می‌خواست یه ماجراجو بشه، حافظه زندگی سابقش رو به‌دست میاره. دنیایی که جین فری داخلش به دنیا اومد و بزرگ شد، دقیقا مثل دنیای "هفت اعظم" بود، یه بازی مزخرف که تو زندگی قبلیش انجام میداد تا جایی که بهش "بازیکن سرسخت" می‌گفتن! با اینکه جین فری با زنده شدن یهویی خاطراتش گیج شده...