Shaman

الریک ملوینگر. تنها وارث خونواده‌ی مشهور جادوگر. با این که استعداد زیادی داره اما قادر به استفاده از جادو نیست، تا این که یه روز معجزه‌ای از طرف اجدادش بهش میرسه. [شیاطین رو بخور.] [شیاطین رو قورت بده.] پیشرفت کن و به بالا برس. به جایی که دست هیچکس بهت نمیرسه.

آخرین لحظه، درست قبل از اینکه رمان به پایان برسه... قویترین شرور، به سرنوشتی رقت‌ انگیز دچار شد. اما اون پایان ماجرا نبود. «پس من اینطوری میمیرم.» من، کسیکه یه زمانی نویسنده این داستان بود، تو بدن اون شرور چشم‌ روباهی بیدار شدم. کسی که هیچوقت درک نشد. یه خانواده‌ سقوط‌ کرده. یه زندگی که بخاطر انتقام دور انداخته شد. سرنوشتی که به تراژدی ختم میشه. قراره همه‌ چی رو از نو بنویسم. پایان ای...

نوادگان بشریت، در هزارتو ها به دنیا میان و با شیر هیولاها بزرگ میشن و به قدرتا و بدن های خارق العاده ای دست پیدا میکنن. وقتی به سیاره زمین برگشتن، انسان ها اسم «بچه های سیاهچال» رو روی اونا میذارن. بین اونا، کیم جینوو توی عمیق ترین هزارتو به دنیا اومده بود. «هیچوقت تلاش نکردم که قوی باشم، فقط تلاش کردم زنده بمونم.» این داستان زندگی اونه که از کم ارزشترین حفار به پادشاه هزارتو تبدیل میشه.

[کار دیگری از استودیوی سازنده "Solo Leveling" و "My Blasted Reincarnated Life"]: شین ها‌یول، نابغه فناوری جادوی مدرن و هوش مصنوعی‌ است. با این حال، او به دلیل ناتوانی در انجام کاشت هوش مصنوعی، طرد شده است. ناگهان یک کتاب از جادوگری که به مرگ محکوم شده است در مقابل او ظاهر میشود. "به آیندگانی که این صدا را می شنوند و ساختاری مشابه من دارند، من، رای بل وایتنر، این کتاب را به تو میسپارم."...

کاری دیگر از استودیوی «لعنت به این تناسخ» و «بازگشت بازیکن پس از 10000 سال» بعد از اینکه در جادو به سقف استعداد خودش رسید، قهرمان داستان به عنوان مجازات به دنیای بازی و شهر بزرگی با نام بالکان فرستاده میشه. برای اینکه زنده بمونه با بقیه آدما ارتباط برقرار میکنه و در مورد راز پشت این "دنیای بسته" تحقیق میکنه و تلاش میکنه از پایان دنیا جلوگیری کنـه.

زیک دِرِیکِر، اولین نواده مستقیم خاندان اژدها کُشان در برانگیختگی ناموفق میشه. در عوض موهبت لازم برای شمشیرزنی، موهبت شفا دهنده نصیبش میشه، از خاندانش هم رانده میشه. بشدت برای قویتر شدن تقلا میکنه و با پایان غم انگیزی روبرو میشه. در لحظه مرگش، کلمات عجیبی پیش روی چشمانش پدیدار میشن: [ روح اژدهای باستانی بر عزم و اراده آنکه مقاومت کند نقش خواهد بست. ] [ قدرتی تغییر ناپذیر و موعود فعال شد‌. ] و...

دیوار بزرگ شمالی. شوالیه‌ های اژدها. اربابان کوه‌ های زمستانی. نوادگان اژدهای اولیه‌. اینا عنوان های مختلف خاندان بزرگ دوک‌ نشین رگنار هستش، که بخاطر تاریخ هزار ساله شون به خودشون افتخار میکنن. تئو رگنار مصمم بود تا برای رسیدن به تاج و تخت خاندانش تلاش کنه. "این زنجیرهای نفرین‌شده چیزی نبودن که بتونم ازشون فرار کنم. اونارو باید با قدرت بشکنم."

بعد از یازده سال تمرین کردن برای رسیدن به آمار ابرانسانی، رویام رو ول کردم و برگشتم به مزرعه ی خانوادگی. اما یهویی، هاوا ظاهر شد! اون یه روح مزرعه ی قدرتمنده که میتونه هر چیزی پرورش بده، حتی میتونه چیزی تولید کنه که باعث بیشتر شدن قدرت مردم میشه. الان کارت شناسایی ابر انسانیم، دوست های روحی بیشتر، محصولات خوشمزه ی رتبه A+، و کوئست ها رو دارم! یعنی هاوا و دوستاش ما رو به طرف معروفیت و پول میبرن و ز...

[توسط استودیویی که <دوست دوران کودکی اوج> را برای شما به ارمغان آورد!] قهرمان داستان تبدیل به شخصیت داود کمبل توی "ظهور ناجی" شد، بازی ای که از اون لذت میبرد و توی اون یه کهنه کار شده بود. اون وارد بدن یه اشراف زاده ی ضعیف میشه که توی حومه کشور زندگی میکرده و تصمیم میگیره زندگی آرومی رو از سر بگذرونه و توجه بقیه رو جلب نکنه. توی اولین روز شروع زندگی آکادمیکش، اون با رئیس نهایی، که به عنوان کالبد...

چئون هسان شخصیت اصلی داستانه که بخاطر انواع مختلف سمی که داخل بدنش هست مریضی ناعلاجی پیدا کرده. چئون هسان، کسی که هیچوقت هیچ جا ازش استقبال نشده با ظهور هیولاها و سیاهچالها فرصت اینو پیدا میکنـه که داستان خودش رو برای تبدیل شدن به قویترین شکارچی در دنیا شروع کنـه.