Villain Disciples, Let Your Master Go

داستان ما در یک دنیای فانتزی به سبک قرون وسطا اتفاق می‌افتد، این جهان مملو از جادو و ماجراجویی است، جایی که نژادها و فرهنگ‌های مختلف با یکدیگر همزیستی می‌کنند. نجیب زاده ها، قلعه های باستانی، جنگل های مرموز و کوه های خطرناک صحنه های اصلی این جهان را تشکیل می دهند. در این دنیا، قهرمان داستان یک ارباب جوان است که قلمرو و ثروت خانواده اش را به ارث برده اما با چالش ها و آزمایش های مختلفی روبرو می شو...

در دنیایی که رقابت شدیدی بین جنگجویان در قاره قلمرو ژوان وجود دارد، جنگجویان بدن خود را اصلاح می کنند، گذرگاه های رزمی خود را پرورش می دهند،  آسمان و زمین را تصرف می کنند و خود را برای فراتر رفتن از محدودیت های قلمرو فانی تقویت می کنند! جنگجوی ما، لو هائو، از زمان جوانی به ناحق مورد هدف قبیله خودش قرار گرفت. خوشبختانه، لو هائو اصالت خونی اژدهای آسمانی را بیدار می کند! از آن پس با عزمی تزلزل ناپذیر...

یی فان یه پیک بود که بعد از تصادفش و تناسخ به یه دنیای دیگه، توی یه بدن ضعیف زندگی میکرد و تنها هدفش این بود که زنده بمونه، تا اینکه بعد از اون اتفاق بالاخره سیستم رو فعال میکنه، ولی قدرتش فراتر از چیزیه که بتونه کنترلش کنه و حالا بیشتر از قبل باید برای زنده موندن تلاش کنه.

روزی در کاخ ملکه قاتل روی زمین افتاد. لین که یه گروه نگهبانه زیبا رو رهبری کرد .تا شهبانو رو روی تخت دید و بدون تردید گفت:ازین به بعد من پشت شهبانو هستم.

اگه توی اعترافش عشقیش به استاد زیباش شکست بخوره تبدیل به سگ میشه؟ ژانگ یی سیستم سرنوشت رو بدست اورد و بدن فوق‌العاده مقدس رو بیدار کرد. تا وقتی بتونه قلب دخترای خوشگل رو برای پیوستن به حرمسراش بدست بیاره، میتونه قوی تر بشه! یه استاد بی احساس، یه ارشد تایوئیست جذاب، یه خواهر کچیکتر ناز، یه شاهدخت مریض، و یه قدیس بیچاره... ولی اون هیچ علاقه ای به عشق نداره: جون جدتون ولم کنین! به این سیستم سرنوشت نم...

″هان هائو جوان متوجه شد که دوست دخترش تصمیم گرفته وسیله بازی یه مرد پولدار بشه. بعد از اینکه مثل یه لاستیک زاپاس، بی مصرف بود؛ تونست از طریق یه بدبختی، برکت بدست بیاره و برنده قوی ترین سیستم پرورش جاودانه بشه. با دیدن از طریق "نماد چشم انداز ها" و "جین چوانگ دان" میتونه همه بیماری ها رو درمان کنه، اما ایا زنان هم میتونن قدرت جادویی بدست بیارن؟″ خب، میشه گفت که کل سیستم توی دستمه، من کلشو دارم.

داستان در مورد یه پسر معمولیه که تنها سرگرمیش تلویزیون دیدن و بازی با دوست دختر های بادکنکی شه. زمانی که تلویزیون داره در مورد یه بازی ویدئویی هشدار میده، ناگهان یه دختر جذاب وارد خونه ی «هان» میشه. چی؟ همه ی دخترای اون جهان دنبال عصاره ی وجود من هستن؟ «هان»رفته رفته متوجه میشه همه چیز زیر سر سیستمیه که با دیدن صحنه های +۱۸ راضی میشه و با این کار به بازیکن ها امتیاز میده.

با آغاز آخرالزمان همه چیز عوض میشود و بشریت از بالای زنجیره ی غذایی سقوط میکند و تبدیل به چیزی جز مورچه هایی در حال تقلا نمیشود. غارت و قتل عام همه جا را پر میکند. این جهنمی برای مردم معمولی است اما بهشتی برای تکامل یافتگان. با ویروس امپراتور حشرات و بدست آوردن قدرت تکامل، من حاکم این سرزمین خرابه میشم!

جیانگ هه، دختری از دوران تانگ، هزار سال سفر کرده و جلوی ژو چینگ ظاهر می‌شه. سرنوشت این عشق رو که از هزار سال پیش شروع شده، به هم وصل می‌کنه. همه چیزهایی که دختر بهشون عادت کرده، الان شده تاریخ. فامیل‌ها، دوستا و دشمن‌هاش هم ۱۲۰۰ سال پیش جا موندن. پسر با روحیه‌ای باز و بی‌خیال، دختر رو همراهی می‌کنه تا زندگی جدیدی رو شروع کنن. درد، سردرگمی، شادی و خنده‌ها توی این دنیای جدید باهاشون می‌مونه.

سونگ آن، یه برنامه‌نویس بدبخت و پایین‌رده است که توی اجتماع جایی نداره. کار روزمره‌ش اینه که توی یه بازی به نام [دنیای جدید] باگ‌ها رو درست کنه. ولی بیشتر از این که به کارش علاقه داشته باشه، عاشق اینه که یواشکی توی نکات مخفی خودش رو بذاره. حالا که بازی به یه دنیای واقعی تبدیل شده، آیا سونگ آن می‌تونه با شناختی که از باگ‌های بازی و نکات مخفی که خودش گذاشته، موفق بشه و زندگیش رو زیر و رو کنه؟