Became a god

" این پسر جوان جلف دیگه کیه؟" من ها هو یونگ بی همتا ام، بزرگترین رزمی کاری که بر همه سرزمین ها فرمانروایی می کنم! هیچ کس در حد و اندازه من نیست! در قلمروی انسان ها چیزی نبود که بهش نرسیده باشم، پس پوچی و خلاء ای وجودم رو فرا گرفت. برای رسیدن به اوج هنرهای رزمی باید یه قدیس بشم! " بالاخره موفق شدم!!!" " وایسا! بهت اجازه نمی دیم که صعود کنی!" قدیس های دیگه به خاطر کشت و کشتار های زیادی که تو زندگی ا...

لو چن تست فیزیکی بازی غیرطبیعی داشت، واکنش عصبیش کند شد و حافظه؜ش از دیروز رو از دست داد. اون توسط لایه؜هایی از اسرار احاطه شده بود. وقتی که قفل یه حرفه؜ خاص توی بازی رو باز کرد و آماده بازگشت به اوج بود، ولی بعد یه حادثه دیگه رخ داد…

من، گو شائویانگ، توانایی استخراج خواص ترکیب شده رو دارم. با استخراج ریشه های ادراک نوابغ، برترین افسونگر بدکار، یک متکبر بی‌همتا هستم. با ترکیب کردن سنگ های اصلی سطح پایین و اکسیرهای درجه دوم، میتونم بهترین سنگ های اصلی و اکسیرهای سطح خدایی رو بسازم. حالا فقط میخوام بپرسم که: چه زمانی من شکست ناپذیرمیشم؟!! چون من میتونم خواص رو استخراج کنم.

چن لی‌، که با یه زن پولدار داشت خرید می‌کرد، که یهو پرت شد به عصر حجر! اونجا کلی کار انجام داد؛ با مردم جنگید، تمدن ساخت و آخرش شد پادشاه اون سرزمین. با سیستمی که دستش بود، هر تکنولوژی که می‌خواست به دست می‌آورد. ازهمه عجیب تر این بود که انسان های نخستینِ ماقبل تاریخ میتونستن از سلاحای مختلف استفاده کنن!

هانگ ژینگ وانگ، که تا به حال به طور بی‌حاشیه زندگیو به عنوان یک برده شرکتی تحمل می‌کرد، یه روز سیستم نهایی رو بیدار کرد؛ که هر چقدر بیشتر لذت میبرد، ثروتمندتر میشد! بعد از اون، از یک کارمند پایین‌رتبه به یه رئیس رتبه بالا تبدیل میشه، روی ساده‌لوحان قدم میزاره و به متکبران رو خورد میکنه. و اینجوری، سفر اون به عنوان یک سرمایه‌دار الهی آغاز میشه!

زمین تحت تأثیر انرژی ناشناخته‌ای قرار گرفته، هسته زمین منبسط می شود و بلایای طبیعی و روز آخرالزمان فرا میرسه. گرمای شدید، زلزله، فوران آتشفشان، سیل، سرمای شدید... بلایای طبیعی یکی پس از دیگری میان! سو چن در آخرالزمان تلاش کرد و در نهایت وارد منطقه امن شد، اما در نهایت توسط دوست دخترش خیانت بهش شد! دوباره متولد شد و به یک ماه قبل از پایان برگشت. این بار فقط برای خودم زندگی میکنم!

قهرمانان بی شُماری جون شون رو به خطر میندازن، با این تفکر که نقش اصلی داستان ان، ولی اون فقط فرد برگزیده است که طرح اصلی اثر دربارشه و ازش محافظت میکنه، در آخرین طبقه برج شیاطین، هیولایی آرمیده بس قدرتمند و خوفناک، ترسناک تر اینه، هیچ اطلاعاتی هم ازش موجود نیست و مهم تر از اون، بند به خود برج هم نیست، میدونی این یعنی چی؟

پنج سال پیش، خانواده یه نابود شد، و یه چن آشغال بصورت مرموزی ناپدید شد. پنج سال بعد آشغال خانواده یه برگشت! اون الان بدنی با توانایی تذهیب داره که میتونه بر آسمان ها و زمین حکومت کنه. اون با فریاد گفت"خدایان و ارواح! این بار یه چن قراره آسمان هارو نابود کنه! زمین رو به لرزه در بیاره! من در راس همه چیز قرار میگیرم و همه چیز رو کنترل میکنم.

سر خونواده‌م کلاه گذاشتن و تمام پولشونو‌ بردن، و منم داشتم می‌مردم و تبدیل به ارشدی که توی تمام تاریخ فرقه کمتر از همه عمر کرده می‌شدم... خوشبختانه، کد چیتم‌ بیدار شد، و سیستم جبرانی شاگرد رو ساخت. اینطوری که به شاگردام قرص آشغال می‌داد و باکیفیت‌ترین قرص‌ها رو بهم برمی‌گردوند! اول انتقام می‌گیرم، بعد پولامو‌ پس می‌گیرم؛ و در برابر قوی‌ترین امپراطور نامیرا می‌جنگم! یه داروساز لطیف، دختر جذاب ام...

جیانگ‌هان به مدت صد سال زندانی یک زن سلطه‌جو بود که اون رو مجبور به تهذیب دوگانه می‌کرد. اون بخشی از روحش رو جدا می‌کنه تا از لونه‌ اون ببر فرار کنه! بعد از فرار تو یه بدن جدید تناسخ پیدا می‌کنه و توی این زندگی سعی می‌کنه تا قبل از اینکه اون زن دوباره پیداش کنه قوی‌تر شه و بتونه اون رو مطیع خودش کنه!