آخرین آپدیت ها

دیابلو ولپیر، جادوگر قدرتمندی که با دسیسه 12 خدا مهر و موم شده بود، پس از 66666 سال تناسخ می‌یابد و دوباره به زمین بازمی‌گردد!

پادشاه بزرگ شیاطین، امبیلدِن، اولین کسی بود که دنیای شیطان ها رو متحد کرد. یک روز انسانی جرئت کرد تا پادشاه شیطان ها رو احضار کنه. اون فردِ چاق و حریص، شاهزاده لاجیر لو جرلایلا رادویل بود! اگرچه هنگام احضارِ شیطان شاه، در حین فرایند اشتباهی کرد که منجر به مرگش شد. بدن لاجیر به خاطر قراردادی که با شیطان شاه بسته بود، به اجبار در اختیار شیطان قرار گرفت. "خب، بنظر میاد که باید آرزوش رو برآورده کنم."...

" این پسر جوان جلف دیگه کیه؟" من ها هو یونگ بی همتا ام، بزرگترین رزمی کاری که بر همه سرزمین ها فرمانروایی می کنم! هیچ کس در حد و اندازه من نیست! در قلمروی انسان ها چیزی نبود که بهش نرسیده باشم، پس پوچی و خلاء ای وجودم رو فرا گرفت. برای رسیدن به اوج هنرهای رزمی باید یه قدیس بشم! " بالاخره موفق شدم!!!" " وایسا! بهت اجازه نمی دیم که صعود کنی!" قدیس های دیگه به خاطر کشت و کشتار های زیادی که تو زندگی ا...

شخصیت اول داستان ما به یه دنیای دیگه منتقل شد و اولین چیزی که بعد این انتقال واسش اتفاق افتاد این بود که مجبور شد تن به یه ازدواج بده...

در سال ۲۰۲۰ دروازه هایی در جهان پدیدار شدند، هیچکس از ماهیت این دروازه ها خبر نداشت، دولتمداران کشور های مختلف جهان ارتش های نظامی خود را برای تحقیقات درون این دروازه ها فرستادند، اما هیچ کس برنگشت. بعد از مدتی که دیگر کسی به دروازه ها توجهی نمیکرد، هیولا ها شروع به بیرون آمدن از آن دروازه ها کردند. آنها بدون هیچ ترحمی انسان هارا به قتل میرساندند تا این که...

بیرا بچه ای است که عاشق ماهیگیری ، زندگی و سرگردان در بیابان با پدربزرگ کوتوله اش است.یک روز ، پدربزرگش به بیرا می گوید که در قسمت شمالی جنگل منتظر او باشد و ناپدید می شود. بیرا سالهای زیادی در جنگل منتظر می ماند در حالی که با خانواده خرس ها دوست می شود و از انسان دور می ماند .او به طور اتفاقی ، تان یو را ملاقات کرده وزندگی او را نجات می دهد و بعداً با او دوست می شود.بیرا با شنیدن اینکه تان یو در...

800 سال پیش، شیِ لیان وارث بر حق تاج و تخت، فرزند مقدس بهشت در سرزمینی دوردست زندگی میکرد، غافل از اینکه که پس از عروجش و به دست آوردن نیروی جاودانگی و با وجود پیروانی بیشمار بد اقبالی به او رو خواهد کرد، پس از مدتی جایگاهش در بهشت رو از دست داد و به زمین تبعید شد. پس از گذشت 800 سال شیِ لیان بار دیگر جایگاه آسمانیش رو به دست آورد ولی ایندفعه نه پیروی باقی مونده بود و نه کسی که به احترامش عود روش...

داستان راجب پسر بیکار وتنهایی یه که زندگی معمولی و خسته کننده ای داره ولی وقتی با همسایه دخترش آشنا میشه و درگیر مشکلات اون میشه متوجه یه توانایی عجیب در خودش میشه ..توانایی که باعث میشه به زنده یا مرده بودنش شک کنه....

اون حتی نمی‌تونه کسی رو بکشه،ولی یه شروره؟ این دیگه چه جور شروریهِ؟ کیم دونگ جین یه دانش آموز دبیرستانیه که خودش رو یه شرور می‌دونه و دنبال قسمت تاریک شخصیت خودش میگرده. ضعف کشنده این شرور...

معمولا بقیه یه سیستم واسه پشتیبانیشون دارن، ولی برای منگ فی کوی این قضیه برعکسه، وقتی که بعد از مرگش تناسخ پیدا کرد، سیستم نداشت. ولی چرا؟ چون خودش به یه سیستم تبدیل شده بود!!

یک جنگ بسیار سخت ۴۰ساله که امید و خوشبختی رو از بین بُرده. جین‌وون، مردی که خدای جنگ بود، بعد از دو دوره زندگی کردن برای برگردوندن نتیجه یک جنگ شکست‌خورده برگشته.

"پدرم همتونو از دست شیاطین نجات داد، بخاطر شما انسان های بی ارزش و این شهر از جونش گذشت. ولی شما با من مثل یه آشغال رفتار کردید. از دست این نفرینی که روم هست خلاص میشم و بعد به دست آوردن قدرتم باید تقاص همه کارایی رو که با من و پدرم کردین رو پس میدین"

در یک روز نسبتا معمولی، شکافی در آسمان باز می‌شه و هیولاهای بی‌شماری ازش شروع به بیرون اومدن می‌کنن. شخصیت اصلی داستان، یی تیان‌شینگ، همراه با خواهرش و چند نفر دیگه، با کمک چشم سوم غریزیِ اون، از 《هفت روز بلای بزرگ》 جون سالم بدر می‌برن. بلافاصله، هزاران سیاره از ناکجاآباد پدیدار می‌شن و شروع به ترکیب شدن با زمین می‌کنن و یه سیاره‌ی عظیم به وجود میارن. از اینجا به بعد، زمین وارد فصلی جدید به اسم...

دِیوی شاهزاده ی یه کشور کوچیکه وقتی به کما میره وارد معبدی میشه که روح تمامی قهرمان های گذشته در اون مکانه دِیوی به مدت ۱۰۰۰ سال داخل اونجا تمرین میکنه و به عنوان یک قهرمان همه چیز تموم از کما بیدار میشه و میخواد انتقام بگیره و الان داستان زندگی شاهانه و انتقام دِیوی اغاز میشه

پنج هزار سال پیش، جوانی تشنه مراقبه و تهذیب بود ولی بخاطر فیزیک بدنی خاصش توانایی عبور از محدودیت های فیزیکی بدن خود و ورود به مرحله بعدی مراقبه را نداشت. او از زمان باستان تا دوره مدرن امروزی در حال مراقبه است...

زیردست ها و همرزمانش یکی پس از دیگری بهش خیانت کردند. و نسل جاودانه ها سرنگون شد. بدنش بی جان اما روحش همچنان زنده است. و حالا اون قصد داره تا با کمک ارزشمند ترین گنج "کتاب فرمانروای کبیر" انتقام خودش رو بگیره‌. لو ووجی به زمین برگشته و آماده است تا همه دشمن هاش رو قتل عام کنه و قدرت و جایگاه والای سابقش رو به دست بیاره. در این زندگی، اسم " ووجی" باید از خورشید و ماه و حتی از کل دنیا هم بالاتر قرا...

یک صبح بارانی، در کلیسای کوچکی در حاشیه ی شهر، جین مین جون، دانش آموز سال دوم دبیرستان یینگ کای در حالی که به صلیب کشیده شده، شکنجه شده و به قتل رسیده پیدا میشود با تکنیکی مشابه قتل هایی که 16 سال پیش اتفاق افتاده، یک سال پس از اینکه فرمانده ژانگ به خدمت افسر پلیس درآمد، زنجیره ای از قتل های سریالی به وقوع پیوست که تا به امرو حل نشده باقی مانده است .

همه در قاره رزمی آسمانی قدرت هنرهای رزمی را می پرستند. افرادی که هیچ مهارت هنرهای رزمی ندارند ، تقدیرشان تحقیر شدن است! ارباب جوان خاندان فنگ به عنوان یک شیئاشیئای متوسط خوب شناخته می شد. اما آنچه مردم میدیدند همه ی واقعیت نبود. موجود اسرارآمیزی در بدن او وجود داشت که تمام روحیه رزمی او را می بلعید. روزی این موجود مرموز تصمیم گرفت از بدنش بیرون بیاید و به او کمک کند تا قوی تر شود ...

چرا همچی انقدر بد تموم شد ؟چرا اون همچین حرفایی میزد ؟یعنی این آخره کاره؟ولی هنوز یه راهی هست ...من باید همچیزو درست کنم ...هر طور که شده، و اینکار فقط با جادو ممکنه...

یانگ یو یک بازنده به تمام معناست.او پس از اخراج از محل کار و ازدست دادن والدینش، تنها به یک چیز فکر می کند:خودکشی، اما حتی تلاشش برای مرگ هم مطابق انتظار پیش نمی رود؛روح وی پس از مورد اصابت قرار گرفتن توسط یک صاعقه، وارد بدن یک شاهزاده یاغی می شود، حال او باید دست به هرکاری بزند تا بتواند حق سلطنت را در این دنیای تازه بدست آورد...