جستجوی پیشرفته

ده ها ساله که اون به عنوان شیطان بهشتی بر دشت مرکزی حکمرانی میکنه، ولی حالا به دنیای اصلی خودش برگشته! حالا که برگشته، به پدرش در کارهای نونوایی کمک میکنه. با استفاده از مهارت چشم بصیرت، دستور پخت های جدیدی را کشف میکنه و در عین حال با تذهیب جسمانی خمیر رو به بهترین نحو ورز میده. قدرتمندترین شخص دشت مرکزی ، شیطان بهشتی، از هنرهای رزمیش برای تبدیل شدن به یه نونوای ممتاز استفاده میکنه.

در دنیایی که امپراطوری هان هیچوقت سقوط نکرد، حکومت با استفاده از هنرهای رزمی خون مردم را در شیشه میکرد. بنابراین زمانی که یک قاره جدید کشف شد، هم آدمهای خوب و هم شرور برای سکونت به این قاره سفر کردند تا از دست ظلم و ستم امپراطور فرار کنند و عصر غرب وحشی هنرهای رزمی را آغاز کنند. در خط مقدم پر تلاطم، ژانگ کیان مردی بود که از دنیای مردن تناسخ پیدا کرده بود ولی دنیای جدید با جایی که بعد از خواندن نا...

ژیائو ان، که روی یک دستگاه واقعیت مجازی کار میکرد. توی حادثه جون خودشو از دست میده و وارد دنیای جادو میشه. اونجا سیستم یادگیری واقعیت مجازی رو پیدا میکنه که، با نمایش تصویر یک خواهر بزرگ تر، توی یادگیری بهش کمک میکنه. زمان توی سیستم واقعیت مجازی ده ها برابر کند تر از دنیای واقعی سپری میشه. با این زمان نامحدود، ژیائو ان، مطمئناً میتونه تبدیل به برترین استاد تاریخ بشه.

بعد از تناسخ به عنوان ژو شوآن جی، شاهزاده ی یک امپراطوري، اون فکر می‌کرد میتونه یک زندگی لاکچری بدون هیچ اذیت شدنی داشته باشه. اون انتظار نداشت درگیر یک خصومتی بشه که مجبورش کنه از قصر فرار کنه، سپس اون سیستم شمشیر اعلی افسانه ای رو بیدار کرد. اون سیستم در واقع یک برنامه ی تقلب بود که توسط او در زندگی قبلیش توسعه داده شده بود، با قدرت این سیستم او شروع کرد به پرورش دادن خودش تا قویتر بشه تا انتقام...

اسنو، یک کمیک نویس شکست خورده در مانهوای خودش که در شُرف کنسل شدن است، تناسخ پیدا میکنه. قاره پانته به خاطر حمله ارتش شیاطین در حال نابودیه. حال اسنو فرصتی پیدا کرده تا نویسندگی داستان رو دوباره به دست بگیره و از نابودی پانته و خودش جلوگیری کنه و داستانشو به داستانی پرمخاطب تبدیل کنه. ماجراجویی‎های اسنو رو با ما دنبال کنید...

این دنیاییه که در آن موجودات اهریمنی کم کم دارن بیداد می‌کنن. هرچند که موجودات اهریمنی قدرتمندن، ولی همه‌شون بعد از این بیمارستان روانی ناپدید می‌شن، و بدون هیچ وقاری، به حد عناصر و موجودات دست‌آموز تنزل پیدا می‌کنن. اینجا بیمارستان روانیِ کوهستانِ سبزه، جایی که استعدادها فراوانن و افراد قدرتمند در آن احاطه شده‌اند. در این حین، لین فان که به شدت بیماره، و به سیستم خیلی اهمیت می‌ده، گفت: من مطمئناً...

به خاطر شیاطین، بشریت وارد نبردی شده بود که که قدرت اجتناب ازش رو نداشت. انسانهایی که به داخل هلاکیون آورده میشدن باید هیولاها رو شکار میکردن تا بتونن از این مبارزه خیلی سخت جون سالم به در ببرن. برای فرار و گرفتن انتقام علیه خدای شیطانی، باید بطور بی پایان رشد میکردن و قویتر میشدن.

لی چانگشو برای زنده ماندن در دوران بیرحمانه اولیه، سخت تلاش می‌کند، او همیشه قبل از انجام هر کاری به طور کامل برنامه ریزی می کند و هرگز به خود اجازه نمی دهد وارد موقعیت های خطرناک شود. لی چانگشو در ابتدا قصد داشت تا زمان صعودش به جاودانگی، در کوه مخفی و امن بماند. با این حال، یک سال وقتی استادش یک خواهر کوچکتر را به خانه آورد، همه چیز تغییر کرد…

یک جنگجوی هنر رزمی که خود را "قاتل" می‌داند، در نبردی با یک حمله انتحاری شکست می‌خورد و به‌عنوان اولین فرزند یک ارباب محلی دوباره متولد می‌شود. با شروعی تازه،داشتن خانواده ای گرم و خواهر کوچکی که از او محافظت کند - تصمیم می گیرد در زندگی جدید خود به فرد بهتری تبدیل شود.

"گرگ شبح میدان جنگ تو موریم زوزه میکشه!" سو چئون هو بعد از یک دهه جنگ به زادگاهش برمیگرده و میفهمه که پدرش و برادر هم رزمش که مثل عضوی از خانواده اش بود، بدون هیچ ردی ناپدید شدن. اون یه مدت کوتاه با دوست دوران کودکیش، سو های میگذرونه ولی سو های قبل از اینکه در اثر مریضی بمیره مسئولیت نگهداری از دخترش رو بهش میسپره.چئون هو که همه چیزش رو باخته برای حفاظت از هو یئون یه به جنگی بی پایان با رزمیکا...

در این جهان افسانه ای هست که برای سالها وجود داشته. روزی پادشاه شیاطین در جهان ظاهر میشود، تحت فرماندهی خودش هفت شیطان وحشتناک خدمت میکنند که برای جهان تاریکی و نا امیدی به ارمغان خواهند آورد.

فرمانده نیروهای ویژه کره جنوبی "کانگ سان" و افسر نظامی زن "کیم بی یون" در حین آموزش فرود تصادف ناگهانی می‌کنند. بلافاصله بعد تصادف، دنیایی ناآشنا در مقابل آنها گشوده شد. داستان زنده موندن ناامیدانه یه مرد و یه زن توی دنیایی ناآشنا!

یه یون در دنیای هنرهای رزمی که پر شده از خدایان، شیاطین و ارواح پلید، سفر کرده و به سالار فرقه ی اژدهای الهی بدل شد. سال در انزوا، او با سلاحها و 100000 پس از گذراندن تکنیکهای سطح امپراطوری، خدایان و حتی فوق الهی از مقبرهی جسد حیلهگر بازگشت و شاگردان فرقه را متحیر کرد. به عقیدهی یه یون، شکستناپذیری یک نفر برای به زانو در آوردن جهان کافی نیست. اما یک گروه از مردم آنقدر قوی هستند که دنیا را به لرزه...

یک رهبر استراتژیک به یک سلسله ی جنگی ایسکای و منتقل میشه، اون فقط گروهی از اعضا داره که قصد داشتن اونو کنار بذارن. در مواجهه با این دوران جنگ، اون به سرقت غذا و دختران برای زندگی پادشاهانه فکر میکنه، با قهرمانان جنگ دعوا میکنه. چگونه او هرج و مرج رو به جنگ خواهد آورد؟ آیا او میتونه اوج بگیره؟

به صورت معجزه واری، من بعد مرگم به گذشته سفر کردم. هرچند مشکل الان اون نیست. (الهه ی نگهبانت "سئونگ هیونسوک" مسئولیت پسرشو به عهده میگیره. "م..مامانم؟" مامانم، که چندسال پیش مرده، صورت فلکی من میشه.‌

وانگ شنگ خیلی غیرمنتظره توی شب قبل از افزایش ناگهانی انرژی زمین و آسمان دوباره متولد میشه. “من دیگه نمی‌خوام مثل زندگی گذشتم سطح متوسط داشته باشم و بقیه منو ریزببینن.” و خب، تصمیم می‌گیره که به کوه وودانگ بره تا از یکی از استادان بزرگ در زندگی گذشتش هنرای رزمی یادبگیره. و به این ترتیب زندگی روزمره‌ی اون در مسیر رسیدن به جاودانگی آغاز میشه …

یه نویسنده آنلاین به بدن لینگ شیائو، یه شاهزاده منتقل شد. هیچکس سراغ ریشه اش نیومد، هیچکس بهش خیانت نکرد، و هیچکس باهاش سرد برخورد نکرد. برعکس، سطح تهذیبگریش فوق العاده بالا بود، اون همه نوع سلاح و داروی جادویی داشت، و میتونست به دلخواه قدوسیتش رو نشون بده. اون باهاش خوشحال بود! تنها مشکل اینه—لینگ شیائو یه شروره، و سرنوشت شرور سنگ زیرپای برگزیده(شخصیت اصلی) بودنه! دنیا پر از بی عدالتی و ظلم دربرا...

"بک هومین"، یه شکارچی از برج سئول، وقتی مهارت آشغال و به درد نخور «یادآوری» رو به دست میاره به طور کلی ناامید میشه. اما بعدش متوجه میشه که هر دفعه با فعالسازی این مهارت، میتونه عشق و لطف ستارگان رو دریافت کنه! اون با خودش فکر می‌کنه، «آه! چرا من تنها کسی هستم که اونا بهش عشق می‌ورزن؟!»

پس از وقوع فاجعه برای دنیا، نظم و ترتیب همه چیز به هم میریزد. قهرمان داستان، رن شیاسو، تسلیم نمیشود و قدم به قدم به راهش برای تغییر جهان ادامه میدهد.

شی ووژو بعد از اینکه از سفرش برگشت فهمید که داماد خانواده شین شده و با همسرش توی عمارت پدرزنش زندگی میکنه! توی شب اول عروسیشون, نمیتونست چیزی که دیده بود رو باور کنه, چون بهترین دوست همسرش توی تخت خواب بود! بدشانسی ووژو اینجا تموم نمیشه, وقتی که برای خوردن غذا بیرون رفته بود, متوجه شد جایی که رفته فاحشه خونست! اما خدا اون رو توی بدبختی رها نکرد, ووژو یه کاسه سمسارا پیدا کرد که میتونست توی تذهیب به...