آخرین آپدیت ها

دختری با اصالت عجیب در حال بیدار شدنه، با راهنمایی تاروت، گوش دادن به پیشگویی درمورد اسمش، جوانه زدن پولک و پر روی پشتش... موتائو بای، سرنوشتی که انتخاب میکنی سفیده یا سیاه؟

«عالم تاریک»، بازی ای که من، یه حقوق بگیر سی ساله، تمام جوانیم رو وقف اون کردم. "این دیگه چه کوفتی ـه..." وقتی چشمام رو باز کردم، عالم تاریک به واقعیت تبدیل شده بود. باران سیل آسا، قطرات خون و یه تیغه ی سرد. درست توی لحظه مرگ قریب الوقوعم به این دنیا اومدم.

لی دو هیوک به گذشته برگشت تا دنیا رو نجات بده. بهش گفته بودن تا حد ممکن آماده بشه ولی... دنیا به آخر نرسید. حالا تنها چیزی که واسه دو هیوک مونده یه کوه بدهیه. خواهرش بهش گفت اگه تو گیم بهم کمک کنی بهت حقوق میدم و بنابراین اونم شروع کرد به بازی کردن. خواهرو برادر که هردو عاشق پول بودن با قبول کردن چالش های سخت بیننده ها و به سرانجام رسوندن اونا به شهرت و ثروت رویایی خودشون میرسن. دراخر...

من افتادم تو این دنیای لعنتی؟! مجموعه جهان هفت رنگ، رمانی که بیش از ۸۰۰ فصل ادامه داشت و هیچ بد و بیراهی نبود که خواننده هاش بهش نداده باشن. دنیایی پر از جنون، هیولاهایی در سطوح بی نهایت، و دخترایی که سعی میکنن شخصیت اصلی رو تو یه چشم بهم زدن بکشن. و من تنهایی وارد این دنیا شدم؟! حالا که تبدیل به شخصیتی به نام لودیان شدم، تصمیم گرفتم با کمک ادی، یه هیولا شکل یه چشم گنده که باهاش برخورد کردم و شمشی...

شنیدین که میگن هرچی خوبیه مال ادم بداس؟ داستان دقیقا همینه لوک که یه جانی بی رحمه لقب بدترین مجرم تاریخ رو داره یه مهارت جدید کسب میکنه، و اون چیه؟.....

جوو سئونگو-هو به خاطر سندروم مادرزادی بیش‌فعالی واقعیت مجازی، که یک پدیده از دریافت بیش‌از حد احساسات از سنسورهای حسیه، نمی‌تونه از واقعیت مجازی استفاده کنه. یه روز یه در جدید جلوی روش باز می‌شه: آزمایشگر دستگاه واقعیت مجازی نسل چهارم. وقتی که تونست با تبدیل به آزمایشگر شدن از واقعیت مجازی استفاده کنه، فکرمی‌کرد که این شغل فقط قراره براش پولساز باشه، اما وقتی بازی "آسمان گمشده‌ی آنلاین" که اختص...

هیون چوی، تانک رتبه C، در دنیایی مملو از شکارچیان و هیولاها زندگی میکنه. بعد از اینکه در ماموریتی توسط دوستاش توی سیاهچالی با هیولاهای وحشتناک رها شد تا قربانی بشه، بطور اتفاقی حلقه ای احیاکننده و کمیاب بدست میاره که اونو جاودانه میکنه. بعد از بارها تجربه مرگ و سختی های بی پایان، بالاخره به کمک حلقه همه هیولاها رو شکست میده و از اون مهلکه جون سالم به در میبره و سطحش فراتر از C میره، اما حالا چوی،...

دنیا نابود شد، مرگ و ناامیدی همه جا رو گرفت. و وسط این همه بدبختی، یه مرد تا آخرین نفس جنگید — کارسلیان له وندایان، خدای شمشیر. اما یهو، انگار تقدیر راه رو نشون داد، یه در به دنیای دیگه باز شد. این دفعه... زمین بود — دنیایی که هنوز به فنا نرفته بود. اونجا، هیولاها کم‌کم دارن ظاهر میشن، در حالی که آدم‌ها خوش و خرم زندگی می‌کنن، بی‌خبر از فاجعه‌ای که داره میاد سراغشون. این دنیا هنوز به پایان خودش...

25 سال پس از باز شدن دروازه جهنم، بشریت به جز یک نفر از بین رفته است. نامگونگ که پس از انجام یک ماموریت به سه روز قبل از باز شدن دروازه جهنم بازگشت، عهد می بندد که این بار از دختر خود محافظت کند. او شروع به بلعیدن پاداش های 8 ستاره رزمی می کند، که توسط هشت تحولگر که شبیه به خدایان هستند انتخاب می شوند. نامگونگ پس از نشستن در بین هشت ستاره رزمی، هر یک از کارناوال‌ها را با خاطرات خود از قبل از بازگش...

گو اینسونگ بعد از مرگ ناگهانی به جهنم و بهشت نرفت، بلکه به دانجن رفت، جایی بین جهان آخرت و جهان زنده‌ها. دانجنی که معمولی نیست و سیستم داره. در حالی که آدمای مرده‌ی زیادی از جهان آخرت اون‌ها رو تماشا می‌کنن، گو اینسونگ باید با باقی استریمرها همکاری کنه تا از دانجن‌ها فرار کنن.

"اما ارباب، من بدون تو هیچ قدرتی ندارم." واتارو و رومی دانش آموزان دبیرستانی، پس از احضار ناگهانی به دنیای دیگر و نجات آن دنیا از بحران، به سلامت به دنیای واقعی خود بازگشتند. اما دنیای واقعی کاملا تغییر کرده بود! سیاهچاله ها درحال پیدایش بودند و مردم به مهارت های خود دست یافته اند... نگار دنیای واقعی درحال تبدیل شدن به دنیایی بود که به تازگی از آن بازگشته بودند... یک داستان تخیلی سیاهچاله ها که...

تولد دوباره؟ آخر همه چیز نزدیکه! هیچ کدوم از اعضای خانواده ام توی زندگی قبلی جون سالم بدر نبردن. این دفعه دوباره نمیتونه همون اتفاق بیافته! ژو ژو کل خانواده رو برای مبارزه با زامبی ها رهبری میکنه، نجات یافته ها رو جمع میکنه، امارت خانواده ی ژو رو گسترده تر میکنه، یه سیستم مستقل درست میکنه، و خانواده ی ژو رو قدرتمند میکنه! با زامبی ها مبارزه میکنه و مهارت های نجات رو تقویت میکنه!

پارک هان جون، که زمانی افسانه نامیده می شد، ناامید شده بود، چون چیزی برای از دست دادن نداشت، مقدار زیادی پول بهش میدن. چشم در برابر چشم! من تو رو مجبور می کنم که اون چیزی که از سر گذروندی رو پرداخت کنی!همونطور که خشمش منفجر می شه، اون انتقام شیرین خودش رو می گیره و دشمنانش رو وادار میکنه به اندازه ای که لیاقتش رو دارن کتک بخورن!

هایاتو در دوران دانشجوییش اعتیاد دیوونه واری نسبت به بازی واقعیت مجازی «پادشاهی نهایی» داشت، که باعث شد نتونه شغل جور کنه. بعد از این که تلاش هاش برای کار پیدا کردن موفقیت آمیز نبود، به فروختن آیتم های بازی در دنیای واقعی رو اورد ولی به سختی می تونست پولی در بیاره. یک روزی، روح ایکزاکی کوکونه کسی که بازی «پادشاهی نهایی» رو ساخته بود، رو درون همون بازی پیدا کرد. این آغاز ماجرای هایاتو به عنوان یه ب...

شو یوان به دنیای جدیدی تناسخ پیدا کرده که درش هیولاها بوجود میان و دائوئیسم رو به زواله. با استفاده از شبیه ساز زندگی، اون می تونه امکانات و تجربیات بی پایان تمام بشریت رو شبیه سازی کنه که بهش اجازه میده تا قدرت های استثنایی رو به ارث ببرد، اگه من، شو یوان، متولد نشده بودم، جهان در تاریکی باقی میموند!

باریکه‌ای از باقی‌مانده روح به سوی انگشتش گریخت،و لی تیان‌چینگ سفری را برای احیای شکوه خاندان لی آغاز کرد!

"تغییر" باعث شد سیاه‌چاله‌هایی پر از هیولا وارد دنیا بشن و واقعیت رو برای همیشه عوض کنه. جین جونگدو، یه گیمر حرفه‌ای که همیشه آرزو داشت مثل کاربرای مانا یه قهرمان باشه و تو این سیاه‌چاله‌ها بجنگه، وقتی می‌فهمه توانایی‌هاش کاملاً بی‌فایده‌س، حسابی داغون می‌شه. ولی درست همون موقع، "جهان واقعی" یه سری مهارت بهش می‌ده که باهاش می‌تونه اطلاعاتی از آینده و قهرمانایی از گذشته به دست بیاره! حالا تنها کاری...

ده سال پیش، دانجن های یک بازی MMORPG ناگهان با دنیای واقعی ادغام شدن و بهشت پارادایس رو به وجود اوردن. دانجن ها و هیولا ها همه جای دنیا ظاهر شدن و کسانی که نجات پیدا کردن به عنوان بازیکن شناخته شدن. در بین اونها آمایک لئو، به عنوان راهنما به یک دانجن خاص به نام منطقه غیر قابل سکونت برده شد. آمایک، یک بازیکن بیکار به دنبال راهی برای فرار بود ولی یک هیولای باس که نژاد، توانایی ها و هویتش نامشخص بود...

کی فانگ جیفان، اون چجور آدمیه؟ ژنرال ارشد: پسر نفهم منه. "اعلیحضرت امپراتور: هروقت که شروع به حرف زدن میکنه، سردرد امونمو میبره." "والاحضرت: میخوام برم و گم و گور بشم، همشم تقصیر این پسره." "من اومدم، دلتون برام تنگ شده بود؟ ژنرال ارشد، اعلیحضرت امپراتور، والاحضرت، این بار وقتشه بزنیم و بترکونیم!

ژو وی چینگ که در امپراتوری کمان بهشتی بدون جواهر قدرت یا جواهر عنصری به دنیا آمد ، به عنوان یک بی عرضه باهاش رفتار میشد. اون فرزند فرمانده ژو هست که یک استاد جواهرات آسمانی نه جواهره است