پایان فصل

[کاری دیگر از استودیوی خالق مانهوا The Dark Magician Transmigrates After 66666 Years] بِک لیکانگ، ارباب جوان خاندان بِک، یکی از هفت خاندان برتر دشت‌های مرکزیه. اون به بیماری گرفتگی رگ ماه مبتلا بود، برای همین نمی‌تونست کی جمع کنه و طول عمرش کوتاه شده بود. وقتی داشت روزای آخرش رو در آرامش سپری می‌کرد، یه گروه نقابدار بهش حمله کردن و در نهایت، خدمتکارش سوهوآ که براش مثل یه خواهر بود رو کشتن. لیکانگ...

وقتی مردم بالاخره قدرتم بیدار شد و قوی ترین پادشاه شیطانی شدم! برای زنده موندن، فانگ چنگ جوان مجبور به امضای قرارداد با یه "شیطان کش" میشه و تا زمانی که شیاطین رو شکار کنه، میتونه تواناییش رو باز کنه. توی این عصر تاریک تهاجم شیاطین، فانگ چنگ عهد می‌کنه که بجنگه و قوی‌تر بشه و راه خودش رو به اوج قدرت برسونه!

در دنیای وسیع و وحشی هنرهای رزمی، تمدن هنرهای رزمی همچنان در مراحل نخستین خود به سر میبرد، یی یون به صورت تصادفی وارد سفری همراه با کریستال بنفش که قادر به جذب "انرژی" تهذیب است میشود. با ظهور یی یون، افسانه‌ی دنیای هنرهای رزمی رسماً آغاز میگردد.

سفر به دنیایی دیگر، ژانگ ژوان خودش را درحالی پیدا کرد که به یک استاد محترم تبدیل شده بود. همزمان با تناسخش، یک کتابخانه ی اسرار آمیز داخل ذهنش ظاهر شد. وقتی به چیزی نگاه میکند، مهم نیست وسیله باشد یا انسان، یک کتاب درباره ی ضعف های ان داخل کتابخانه ذهنش ظاهر میشود و به همین ترتیب ژانگ ژوان قدرتمند میشود. "فرمانروا ژویانگ، چرا انقدر از پوشیدن لباس زیر متنفری؟ به عنوان یه امپراطور،نمیتونی یکم بیشت...

زمانی من امپراطوری بودم که به تمام تهذیبگران قلمروی آسمانی حکومت می‌کرد. اما به یه دنیای دیگه تناسخ کردم، دنیایی که در اون زن‌ها نان آور خونه ان و مردها می‌شینن یه گوشه و فقط به قیافه و ظاهرشون می‌رسن. انگار کم بدبختی دارم، که باید بهشون بدن چاق و فربه ام رو هم اضافه کنم. کلی جون کندم تا این چربی ها رو آب کنم، اما نه برای اینکه شما زن های گرسنه حالش رو ببرین!

دوباره و دوباره و دوباره جا موند. کل بشریت این مرد رو به خاطر تکنیک اختفا که حتی برای خدا هم ناشناخته‌ست رها کردن. «چرا من تنها کسی‌ام که جا مونده؟ چرا این اتفاق برای من افتاده؟» [در پایان، حتی بعد از اینکه خدا فهرستی از تموم انسان‌هایی که قرار بود به دنیای دیگه منتقل شن تهیه کرد، نتونست اسم تو رو پیدا کنه. گفتی این یه تکنیک اختفای واقعاً فوق‌العاده‌ست، درسته؟] منی که از بدو تولد تنها بودم، زند...

"حقیقتاً....عجب زندگی به دردنخوری داشتم". با اینکه داخل فرقه شیطانی که سراسر پر از درگیری بود تونسته بود شاگرد اهریمن آسمانی بشه، یون سو-وون توسط برادر بزرگترش مورد خیانت قرار میگیره و جونش رو از دست میده. هرچند... وقتی بیدار شد، دید که به دوران کودکیش و قبل از اینکه به فرقه شیطانی برده بشه، برگشته؟! بیزار از اینکه زندگی جهنمیش داخل فرقه شیطانی رو تکرار کنـه، یون سو-وون شروع به نقشه کشیدن برای...

«برترین مانهوای سال ۲۰۲۰ در کره جنوبی» احمق آموزشکده وسترود، مایه شرم خاندان بلیک...فِرِی بلِیک پس از تحمل سختی های زندگیش مرگ رو انتخاب میکنه. اما الان، روحی جدید در او دمیده شده. " این بدن کوفتی دیگه واسه کیه؟ باید روش کار کنم. " لوکاس تِرومَن، جادوگر اعظم شانس گرفتن انتقام با جسم فِرِی بلیک را بدست آورد و این گونه داستان نبرد جذاب جادوگر اعظم با دشمنانش پس از ۴۰۰۰ سال ادامه پیدا می کند!

کاری دیگر از استودیوی «لعنت به این تناسخ» و «بازگشت بازیکن پس از 10000 سال» بعد از اینکه در جادو به سقف استعداد خودش رسید، قهرمان داستان به عنوان مجازات به دنیای بازی و شهر بزرگی با نام بالکان فرستاده میشه. برای اینکه زنده بمونه با بقیه آدما ارتباط برقرار میکنه و در مورد راز پشت این "دنیای بسته" تحقیق میکنه و تلاش میکنه از پایان دنیا جلوگیری کنـه.

کار دیگری از استودیو کارهای «لعنت به این تناسخ» و «بازگشت بازیکن پس از 10000 سال!» تمام انسانهای بین 15 تا 25 سال در سراسر جهان باید در یک بازی مرگ و زندگی 20 راندی شرکت کنن. شخصیت اصلی داستان، چالش 100 ام خودش رو به لطف مهارت بازگشت در زمان شروع میکنه. اون میتونه با 99 بار تجربه ای که در این بازی داره، قویتر از هر کس دیگه ای بشه. وقتی که میفهمه شرط انجام راند آخر داشتن یه تیم پنج نفرس، برای جلوگی...

بعد اینکه بعنوان ارباب شیاطین دوباره متولد شدم، برای برترین شدن توی دنیا فقط میتونم هنرهای رزمی زنا رو کپی کنم؟ وایسا، این روش چرا انقدر منکراتیه؟ استاد! خاله رزمی کار! خاله ارشد رزمی کار! هر سه تاتون منو ببخشین، دیگه بدنم تحملشو نداره!

یو شیائوبِی، یک کارگر برای پرداخت هزینه عمل خواهرش، قبول کرد وارد میدان مرموز شود و فهمید که اگر تا آخر زنده بماند می‌تواند اقتصاد دنیا را کنترل کند. یو شیائوبِی به طور غیرمنتظره با حریفان خائنش روبه‌رو شد، با یک هیولا دریک‌جا زندانی شد، و در بازی هیجان‌انگیز مرگ شرکت کرد. در کمال تعجب، یک هدیه‌ی غیرمنتظره سبب شد قهرمان داستان مصمم شود که فرصتی برای رسیدن به هدفش وجود دارد.

کاری از استودیوی کار <دبیرستان جنگجویان - بخش حمله به سیاهچال!> کیم مین جون، یه بچه دبیرستانی در کشور کره، ناگهانی به دنیای دیگه ای احضار میشه، جایی که به یه جادوگر سیاه تبدیل میشه. اون که برای بازگشت به خونه مصممـه، تمام سختی ها رو پشت سر میذاره و با کمک جادوی سیاه اون دنیای دیگه رو نجات میده و تمام ثروت و افتخاری که میتونست داشته باشه رو بیخیال میشه و به زمین برمیگرده. هرچند، قبل از این...

کاری از نویسنده <کوچکترین پسر استاد شمشیرزن> یوما زندگیش رو به عنوان یه خواجه وقف امپراطوری کرد ولی در نهایت براش پاپوش میدوزن و محکوم به اعدام میشه. " فقط اگر یه فرصت دیگه داشتم..." وقتی که دیگه فکر کرد زندگیش داره به پایان میرسه به سن 16 سالگی برمیگرده. اون یه رویا بود؟ نه، اون واقعاً به گذشته برگشته بود و اولین کاری که باید انجام میداد رو میدونست. "من دیگه این دفعه یه خواجه نمیشم." شاید...

لی سونگمین، یه دانش آموز معمولیه که به دنیایی بنام "اِریا" احضار شده. اون سالها بدون استعداد و قدرتی تحمل کرده، و از هرجور سختی و مشقت جون سالم بدر برده، ولی در نهایت بطرز رقت انگیزی میمیره. با این حال، قبل از مردن، اون با بدست آوردن شانسی "سنگ بازگشت" این شانس رو پیدا میکنه که زندگی جدیدی شروع کنه. ولی، اون همچنان هیچی نداره و بی استعداده. با اینکه نمیتونه به نوابغ اطرافش برسه، و احساس حقارت م...

جیهو سول در میدان جنگی فرا طبیعی بر روی تیغه مرگ قرار دارد، او فرصتی برای زندگی دوباره به دست می آورد. اما همه‌ی جادوها محدودیت‌های خودشان را دارند، و سول فقط بخشی از آدمی که خواهد شد را حفظ می‌کند. خاطراتی از یک آینده‌ای که هنوز تجربه نکرده، در رویاهای پراکنده او ظاهر می‌شوند و جادو به او شانس باداورده می‌دهد. وقتی که جادوی او ناکام می‌شود، زندگی سول به بدترین شکل ممکن تغییر می‌کند. هنگامی که تن...

داستان‌های فروزیمار قهرمان، رمانی درباره شکست و بدشانسی یک جنگجوئه." که هیچی بلد نیست" پادشاه کتاب رو کنار گذاشت و با خیالی آسوده این جهان رو ترک کرد ولی وقتی دوباره چشمامو باز کردم، فقط چند خط داخل داستان نوشته شده بود و اون تبدیل به شاهزاده‌ای زندانی شده بود که از همون لحظه حضورش آماده تجربه مرگ بود

«خدا همیشه داره نگاهت می‌کنه.» «چیزی به اسم خدا توی این دنیا وجود نداره.» [یه خدای مشخص سردرگم شده.] [بیننده: ۱] اون روز، یه پیغام عجیبی جلوی چشم‌هاش ظاهر شد. حرفای پدرم درست بودن

در اخرین روز توی 19 سالگیم با یک خشونت ناخواسته زندگی من متوقف شد.و وقتی به گذشته برگشتم،تصمیم گرفتم که دشمنی باشم که شر رو از بین میبره.

در سال 202X بیگانگان به زمین حمله کردند. بیگانگان تکنولوژی پیچیده تری داشتند و انسان‌ها را با ربات‌های جنگی و سلاح‌های ویروسی شکار میکردند و باقی انسان‌ها برای 10 سال جنگیدند تا فقط جون سالم به در ببرند. نقش اصلی 'پارک سونگ هیون' فرمانده دسته اینچئون، باپیئونگ بود. قبل از حمله بیگانگان، او مانند افراد عادی، یک شغل پاره وقت در سوپر مارکت بود ولی به دلیل از دست دادن خانواده خود در این جریان به یک جن...