آخرین آپدیت ها

۸۰۰ سال پیش ژنگ روچن، یکی از قوی ترین استاتید هنر های رزمی توسط نامزد خودش ژی یائو کشته. بعد از مرگش تو بدن یک پسر ۱۶ ساله بنام چن روچن دوباره متولد شد. حالا اون برای رسیدن به قدرت های سابقش و انتقام از "امپراتور" ژی یائو باید تمرین و تلاش کنه

تاریخچه طولانی فرقه‌ی پزشکی با قتل عامی کامل و مطلق همراه شد. در جهنمی از نا امیدی، جایی که جنازه‌های افتاده بر هم مثل کوه شده بودند و خون مانند دریا جریان میافت، بالاخره یک "آشورا" بیدار شد. - من تک تک اونها رو میکشم. تا وقتی که همه اونا کشته نشن تموم نمیشه. تنها بازمانده‌ی فرقه‌ی پزشکی، جین جا جانگ - مسیر تنهایی او برای انتقام را دنبال کنید!

فقط قوی ترین فردی که توانسته باشد از مانع ۹۹ افسانه ی "برج تیانجی" عبور کند می تواند به درجه ی "صعود کرده" در هنر های رزمی برسد، جوری که همه ی مردم جهان او را به درستی بشناسند. برج تیانجی، که هر پنج سال یک بار باز میشود، به زودی برای بار دیگر مفتوح شده، و مردم جهان قرار است همگی نامه ای محرمانه از مردی مرموز دریافت کنند. "ارباب ها" از سرتاسر جهان با گذشته های مختلف، مجبور میشوند به دلیل این آشوب ه...

بایی لی یون کسیاو یک زندگی روحی و معنوی در قاره جیوکسیاو داشت . بعد از مرگش دوباره زنده شده بود، اگرچه به 300 سال قبل رفته بود. دوباره برگشتن به شکل یک نوجوان شهری زندگیش رو تغییر داد و به بالاترین نقطه جهان صعود کرد. " چه در بهشت، چه در زمین، فقط من میتونم پیروز بشم "

یک جنگجوی هنر رزمی که خود را "قاتل" می‌داند، در نبردی با یک حمله انتحاری شکست می‌خورد و به‌عنوان اولین فرزند یک ارباب محلی دوباره متولد می‌شود. با شروعی تازه،داشتن خانواده ای گرم و خواهر کوچکی که از او محافظت کند - تصمیم می گیرد در زندگی جدید خود به فرد بهتری تبدیل شود.

مانهوای (قهرمان را بکش ) درباره ی روزیه که دنیا به یک« بازی» تغییر کرد. «سیاهچاله ها » و «هیولا ها» در شهرها ظاهر شدن و« بازیکن ها » کسایی که قدرت خدا رو دریافت کرده بودن آشکار شدن. در همین حین فردی به نام وو جین کیم که به هیچکس اعتماد نداره ، سه جون لی ، رئیس رسته مسیحا رو ملاقات می‌کنه ....

یک رهبر استراتژیک به یک سلسله ی جنگی ایسکای و منتقل میشه، اون فقط گروهی از اعضا داره که قصد داشتن اونو کنار بذارن. در مواجهه با این دوران جنگ، اون به سرقت غذا و دختران برای زندگی پادشاهانه فکر میکنه، با قهرمانان جنگ دعوا میکنه. چگونه او هرج و مرج رو به جنگ خواهد آورد؟ آیا او میتونه اوج بگیره؟

دوکجا یه کارمند اداری معمولیه که تنها سرگرمیش خوندن رمان اینترنتی مورد علاقش، سه روش برای زنده ماندن در آخرالزمان، هست. اما زمانی که به طور ناگهانی اتفاق های داخل رمان تبدیل به واقعیت می شه، اون تنها کسیه که می دونه دنیا چه جوری تموم می شه. دوکجا از این دانش استفاده می کنه تا خط داستانی و دنیایی رو که می شناسه تغییر بده.

قبلا هیچ جنگجویی مثل اون نبوده! اون واقعا قهرمانه یا خود شیطانه؟ کانگ هان‌سو همراه با همکلاسی هاش به این دنیا احضار شده. همکلاسی هاش مجذوب این دنیای جدید و جادویی شدن، ولی تنها چیزی که هان‌سو میخواست این بود که زودتر به خونه برگرده. "چرا باید قید خونه گرم و نرمم رو برای ماجراجویی تو این دنیا بزنم...؟ حتی الهه‌ای که من رو احضار کرد گفت که اگه نخوام، نمیتونه مجبورم کنه و قول داد منو به دنیای اصل...

یه شکارچی رنک F. بدتر از اون یه آدم بدردنخور و بیچاره، یه برادر بزرگتر رنک F که داره برادر کوچکتر و فوق العاده ی رنک S اش رو پایین میکشه. برای من، کسی که زندگیش بدون اشتیاق گذرونده و در نهایت باعث مرگ برادرش شد، لقبی که بهم داده شده چیزی نبود جز... "بهترین سرپرست". درسته، اون موقع به جای اینکه درباره ی خودم به همه پز بدم و خوشحال بشم، با خودم گفتم بهتره به جاش این دفعه واقعا مراقب اون عوضی باشم.....

مدت ها پیش از به وجود آمدن دنیا، وسیله ای جادویی پدید آمد. کسی نمیداند از آن موقع چند سال گذشته و حالا به 18 تکه تبدیل شده. هر قطعه نیروی بزرگی در خود دارد که صاحبش را نامیرا میکند. از قضا یون چانگکونگ سه پایه خدای جنگ را به دست آورده. پس ماجراجویی فوق العاده او شروع میشود.

شیاطین و فرشته ها دشمن های خونی هستن که از جنگیدن با یکدیگر خسته شدن. اونها برای همزیستی در صلح تصمیم گرفتن ازدواجی بین این دو نژاد ترتیب بدن! اگر زوج نتونن در دوره آزمایشی یک ساله با هم کنار بیان، ازدواج منحل می شه. اینطوری بود که جیاچنگ (شیطان) و یو شانشان (فرشته)به جفت "خوش شانس" منتخب برای ازدواج تبدیل شدن. ولی خب، این دو تا اصلا با هم کنار نمیان!.

[شما بیدار شدید.] پیام معجزه آسایی که او منتظرش بود بالاخره ظاهر شد. هیون سونگ برای پرداخت هزینه های بیمارستان پدرش در کارگاه های ساختمانی کار می کند... ولی حالا که او یک بیدار شده بود، به نظر می رسید همه چیز به آرامی پیش می رود… "صبر کن، چرا سطح من بالا نمی رود؟"

بعد از اینکه کلی تحقیر شده و زندگیش توی خطر افتاده، یتیمی از فرقه‌ی شیطانی، چئون یو وون، با نواده‌ش از آینده دیدار غیرمنتظره‌ای می‌کنه که اون نانو ماشین رو توی بدن چئون یئو وون تزریق می‌کنه، که بعد از فعال شدنش تغییرات زیادی توی بدن چئون یو وون ایجاد می‌کنه. ماجرای زندگی چئون یو وون در گذر از فرقه‌ی شیطانی و تبدیل شدن به یکی از بهترین‌های هنرهای رزمی تازه شروع شده.

من جیچئوک ایووم هستم. یه شکارچی یار ساده. من با پشتکار جنازه ها و هیولاها رو پاکسازی میکردم. ولی یک روز، پدربزرگم که خیلی وقت پیش فوت شده بود توی خوابم اومد، و بعد از اون مردم شروع به لایک دادن بهم کردن و بعنوان شکارچی بیدار شدم. پدربزرگ، این دلیلی بود که اسم نوه خودت رو جیچئوک ایووم گذاشتی؟ [یعنی، انگشت شصت بالا]

در شرایطی مشابه با صندوق دوم بین المللی پول، شرکت امنیتی که جانگ ته‌سان اونجا کار میکرد ورشکسته میشه، و اون تبدیل به یه مرد بیکار که واسه خودش اطراف نوریانگ‌جین-دونگ ول میچرخه میشه. اون جونش رو بخاطر نجات یه بچه دبستانی که نزدیک بود بره زیر ماشین از دست میده. ولی با تشکر از کارهای خوبی که در طول زندگیش انجام داده بود، به ۱۴ سال قبل برمیگرده و یه زندگی جدید بهش بخشیده میشه. هرچند که خوشحالی دوباره...

کیم مین سو، یه قهرمان که یه دنیای دیگه رو نجات داده، تنها فکرش برگشتن به خونه است. اون تونست دنیا رو نجات بده، اما خودش رو نه، و تصمیم بر نابود کردن دنیا گرفت. این داستان درمورد آخرین لحظات قهرمان ها و واقعیت تلخ پشت قهرمان بودن و داستان هایی بدون پایان خوشه.

یک روز، یه برج عظیم وسط شهر ظاهر شد. مردم اونو آخرالزمان یا مصیبت صدا میزدن. مردم به برج احضار میشدن تا برای انسانيت بجنگن.کم کم هیولا های برج به بیرون سرازیر شدن و مردمو کشتن. افرادی که داخل برج بودن چیزیشون نشد اما تصمیم گرفتن برای نجات بشریت هر ۱۰۰ طبقه ی برج و بالا برن و اونو از بین ببرن...اما بالا رفتن از اون اسون نبود و فقط چند نفر این وظیفه سخت و به عهده گرفتن ....

« کوه‌ها و دریاهای باستانی» می‌گویند که شانزده خدا با سلاح ها و لشکریانشان در هم تنیده شده‌اند و در این برهوت بر امپراتور نظارت می‌کردند.

سفر به دنیایی دیگر، ژانگ ژوان خودش را درحالی پیدا کرد که به یک استاد محترم تبدیل شده بود. همزمان با تناسخش، یک کتابخانه ی اسرار آمیز داخل ذهنش ظاهر شد. وقتی به چیزی نگاه میکند، مهم نیست وسیله باشد یا انسان، یک کتاب درباره ی ضعف های ان داخل کتابخانه ذهنش ظاهر میشود و به همین ترتیب ژانگ ژوان قدرتمند میشود. "فرمانروا ژویانگ، چرا انقدر از پوشیدن لباس زیر متنفری؟ به عنوان یه امپراطور،نمیتونی یکم بیشت...