جستجوی پیشرفته

چانگ پونگ، یکی از اعضای فرقه ی کوه هوآ، پس از از دست دادن استادش، شون هیون، از نظر روحی ویران شد. با این حال، او با افرادی ملاقات میکنه که در نهایت در سفر برای بازیابی چهار شمشیر الهی به همراهان و رفقای او تبدیل میشن. به دنبال او، باد تازه ای بر روی کوه هوآ می وزد، مانند طوفانی خشمگین که در سراسر جهان میچرخد.

بازیگر «جانگ یئون گوک» که به عنوان بازیگر مکمل به موفقیت بزرگی دست یافت. اولین و افتخارآمیزترین بازیگر نقش مکمل مردی شد که تونست جوایزه ی بازیگر سال رو دریافت کنه. با این حال، توی همون روز، مادرش از دنیا رفت... یئون گوک که از مرگ مادرش که سال ها از او غافل شده بود، بشدت ناراحت شد، تصمیم گرفت به زندگی خودش پایان بده... قبل از مرگ، حسرت گرمای مادرش و خاطراتی که از اون داشت رو آروم به یاد آورد. از گ...

[کاری دیگر از استودیو کارهای <Solo Leveling> و <بازگشت قهرمان کلاس فاجعه>!] تو دنیایی که سرنوشت قدرت بیداری بقیه رو تعیین می‌کنه، سو گانگ‌ریم با بدترین سرنوشت متولد شد. اون به عنوان یه شکارچی بیدار شد، ولی از همه سطح پایین‌تر بود. روزی یه نفر بهش حمله کرد... [قدرت "دزدی سرنوشت" فعال شد. شما قدرت "بازگشت" را به دست آوردید.] تموم هم‌تیمی‌هاش به دست یه قاتل کشته شدن، ولی درست قبل از مرگ به گذشته ب...

توسط کسی که بهش اعتماد داشت بهش خیانت شد و با مرگ رو به رو شد، و امپراطور جادو به پایان خودش رسید. چون همیشه منتظر مرگ بود، اون لحظات آخر خودشو در آرامش گذروند. هرچندکه، 66 سال بعد، اون داخل یک بدن ناآشنا بیدار میشه. اون متعجب میشه وقتی، این بدنو یک قهرمان خطاب میکنن؟ امپراطور شیاطین بخاطر صلح نباید اصلا وجود میداشت! در نهایت، اون دوباره سفرش رو شروع میکنه، نه برای جستجو شادی، بلکه برای درآغوش کشی...

در ظاهر انسان بود، اما با قدرتی فراتر از انسانها، موجوداتی که با مهر و موم مشخص میشدند وجود داشتند. اونا در سراسر جهان پراکنده بودند، و از کسی که بیدارشون کرده بود، اسم و هویتی می خواستند و فقط برای محافظت از اون شخص که یک موجود مرموز بود، اقدام می کردند. جولیتان، یه آشپز فروتن در دهکده‌ کوچیک ساحلی، با نشانی روبرو میشه که اسمی شبیه چشمان زرشکی اون بهش میده. "لطفا یک اسم بهم بده." "کارنلیان"...

هیولای ناشناخته‌ای، در کنار "ابر انسان هایی" برای کشتن اونها روی زمین ظاهر میشن. با این هیولای مرموز و ابرانسان ها، دوره‌ی جدیدی از "دوره ی ابرانسان ها" شروع میشه!

"تو چرا باید به اون گیمرای مفت‌خور اهمیت بدی؟" سئوساهیوک، یه بازی‌ساز بود که بیخیال کیفیت کارش شد و تمرکزشو گذاشت رو محتواهای فروشی. ولی چرا یه شب به‌خاطر طمع‌کاریش، از کار زیاد مُرد؟ وقتی چشامو دوباره باز کردم، شاید این شانس بود که ازپس بدشانسی بهم رو کرده بود... 'این همون بازی‌ایه که مشغول ساختش بودم...!!' به عنوان یه طراح شیطان صفت که کارش آزار و اذیت گیمرا بود، اون بلاخره عاقبت کارشو دید:...

کانگ هیون مو ، بازنده ای به تمام عیار است که آرزوی شکارچی شدن را با خود به گور میبرد. تا اینکه ، یک روز وقتی داشت به حال تمام ثروتمندان و افراد با نفوذ جهان قبطه میخورد، پدیده ای در برابر او ظاهر شد...[ میزان سختی : دوزخ ؛ شما هم اکنون وارد ستاره‌ی آخرالزمان میشوید.] “...چی؟” زندگی او در این لحظه به دو بخش تقسیم شد...

ماکایل والپرگیس، تنها جادوگر اعظم حلقه 9ام در دنیا، به خاطر یک قهرمان لعنتی توی جنگ شکست خورد ولی تونست تو لحظه آخر جادوی پیشرفته «بازگشت زمان» را اجرا کنه. بعد از اجرای این جادو به 20 سال قبل برگردونده شد. "باشه، این دفعه خودم قهرمان میشم."

جونگ هیون-وو هیچ استعداد، شانس یا پولی نداشت. "چرا من تنها کسیم که اطلاعات مخفی توی بازی رو میبینه؟" بعد از اینکه شوک الکتریکی گرفت، اون شروع به دیدن چیزهایی توی بازی کرد که نباید دیده میشدن.

کار دیگری از استودیو Solo leveling و فرشته مرگ ولگرد و بسیاری کار معروف دیگر! سگ شکاری خانواده باسکرویل، " ویکیر ون باسکرویل" برای اینکه خانوادش رو به بزرگترین خانواده تبدیل کنه مسیر آدمکشی و جاسوسی رو پیش میگیره. هرچند، پاداش وفاداری به خانوادش، اتهام دروغ به خیانت و در آخر تیغ سرد گیوتین بود. "دیگه هیچوقت مثل یه سگ شکاری زندگی نمیکنم که وقتی شکارش تموم شد، از شرش خلاص بشن." ولی در...

«ناول این اثر رتبه اول را در ششمین مسابقه وب ناول کره جنوبی دریافت کرده است» از یه چیت استفاده کردم تا تو بازی یه شخصیت بسازم. وقتی دکمه بازی رو زدم، شخصیت «کشیش فساد» رو در اختیار داشتم. شخصیتی که همه ازش متنفر بودن و آمار بدی داشت! تنها چیزی که داشتم دست خشک‌شده یه زن بود، ولی اون دست مال یه الهه بود؟!

داخل برج مرموز سیاه چال گونه ار پی جی، گونگ جا کیم بصورت عادی زندگی می کند و به تمام شکارچیان ستاره حسادت می کند. یک روز، آرزوی او برای به دست آوردن مهارتی قدرتمند به شرط جانش برآورده می شود. اما قبل از اینکه متوجه توانایی اش بشود، توسط شکارچی شماره 1، امپراتور شعله کشته می شود! اما کشته شدنش مهارت او را فعال می کند و بعد از آن یک قدرت جدید بدست می آورد، این مهارت توانایی سفر به گذشته در زمان مرگ...

در دنیایی که دروازه‌ها باز میشن و هیولاها برای بازی بیرون میان... هیونسو میخواد وارد برج شه و نقش شکارچی رو به دست بیاره. ولی در واقع، اون نقش پادو و سپر انسانی شکارچی‌های رده پایین رو داره که از گانگسترها هم بدترن. همچنین، تا جایی از اون سواستفاده میکردن که نزدیک به مرگ بود. لحظه‌ای که فکر کرد مرده، به برج احضار شد، از مرگ برگشت و شروع به بالا رفتن از برج برای تبدیل شدن به شکارچی‌ای کرد که دوست د...

ها سوچان، فرزندنامشروع خانواده ها، زندگی پرازناامیدی داشت. باوجوداینکه زندگی خود را وقف تمرین کرد، تنها چیزی که نصیبش شد خنده و دانتیان نابود شده بود. پس معجزه ای آمد: برای تبدیل شدن به ارباب کتابخانه هنرهای رزمی تبریک میگم. "دنیااسم منو بخاطر میسپره". بنابراین، داستان بزرگترین معلم وبزرگترین شمشیرزن آغاز میشود، کسی که مقدراست همه را فتح کند.

دو رگه موجودیه که بین یک فرشته و یک شیطان متولد شده و گفته می شه که قدرت کافی برای منفجر کردن جهان رو در لحظه بیدار شدن داره. اون شخص پسریه که تنها دغدغه ـش خوردن گوشت با برنح تفت داده شده  و داشتن یه زندگی ساده است. اما فرشتگان و شیاطین که هرکدام به دنبال جذب این قدرت هستند به دنبالش میرن و هر کدوم کاری میکنن تا اونو پیش خودشون  نگه دارن. "من فقط تنها آرزوم خوردن گوشت با برنج تفت داده شدست ولم کن...

هیئونو کیم بعد از 12 سال گیر افتادن در برجی پر از هیولای در حال احیاء، از هر انسانی یا هیولایی روی زمین قویتر شد. حالا آزاد شده، مصممه بفهمه چه کسی پشت زندانی شدنش بوده، حتی اگه به معنی این باشه که هیولاهای زیادی رو بکشه و سهواً دنیارو نجات بده.

در عصری که اسطوره و واقعیت به هم می رسند، خدایان و قهرمانان اسطوره های باستانی یونان، روم، یهود، مصر و غیره در دنیای واقعی قرن بیست و یکم بازآفرینی می شوند. قهرمان داستان یو گئون از طریق فرآیندی به نام "بیداری" حواس و قدرت های جدیدی بدست می آورد. وقتی حواس جدیدش باز می شوند، گئون چیزی را می بیند که دیگران نمی توانند ببینند و متوجه می شود که جهان در حال تغییر است. گئون با تجربه کردن کنجکاوی درمورد...

لی هوایون، یکی از معدود بازیکنانی که وارد سیاهچال نهایی شد، خود را در میان بازیکنانی دید که با خاطرات دست نخورده به گذشته برگشته بودند. [خطای سیستم!] [جستجو برای مهارت ویژه...] [جستجوی مهارت ویژه تکمیل شد.] [لطفاً پنجره وضعیت را بررسی کنید.] به تنها کسی که به گذشته برنگشته،برای اقدامات شما که آینده را تغییر می دهد، امتیاز جایزه ویژه ای تعلق می گیرد.]

گو چون سو یه استریمر بازی های کامپیوتریه و زندگی معمولی و بدون مشغله ای داره. فقط یک نفر هست که استریمش رو تماشا میکنه. یه روز گو چون سو ناخواسته وارد یه بازی واقعی میشه که باید ازش جون سالم به در ببره. بلافاصله یک پخش زنده ی ۲۴ ساعته شروع میشه...!